دختری در یکی از شهرک های کوچک لندن زندگی میکند او زندگی سختی را گذراند تا توانست خودش باشد
ذهنش پر بود از آرزو های کوچک و بزرگ که بی پر و بال مانده بودند
در میان سه خواهر دیگری که داشت تنها او بود ک چپ دست بود
پدر او در تلاش بود تا او هم در دست راست بودن میان خواهرانش یک رنگ شود اما این گونه نشد و تلاش های پدر بی نتیجه ماند
زیرا او میخواست بیش از اینکه که تلاش کنند مانند دیگران باشد در طلب این است تا سعی کنید مانند خودش باشد ...
اولا ک روز چپ دست و به خودم و به بقیه چپ دست ها تبریک میگم😂♥️
دوم اینکه این مقدمه داستانی هست ک تازه شروع به نوشتنش کردم خوشحالم میشم منتظر داستان باشید