این ایده گسترش یافته است که اختلال دوقطبی یک بیماری پزشکی است، یعنی منشأ بیولوژیکی دارد. و در واقع، این مفهوم صحیح است، اگرچه شاید ناقص باشد. اگرچه اختلال دوقطبی علت اصلی خود عدم تعادل در بیوشیمی سیستم عصبی است و درمان آن بدون دارو توسط یک روانپزشک خوب نیز امکان پذیر نیست، اما این بدان معنا نیست که راهبردهای روانشناختی غیرقابل چشم پوشی هستند. کاملاً برعکس، شواهد از این ایده حمایت میکنند که درمان دارویی ترکیبی به همراه درمان شناختی رفتاری، درمانی است که بهترین و بیشترین مزایا را برای بیماران مبتلا به این تشخیص فراهم میکند.
اختلال دوقطبی وضعیتی است که بین 2 تا 6 درصد از جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار می دهد، مقادیر نهایی به نحوه تعریف آن بستگی دارد. هنگامی که به وضوح از معیارهای دقیق استفاده می شود، تعداد افراد تشخیص داده شده کاهش می یابد. گرایش کنونی که امروزه در دنیای علمی بیشتر پذیرفته شده است، در نظر گرفتن یک «طیف دوقطبی» است که در یک انتهای آن اشکال کاملاً مشخصی با متمایزترین ویژگی های این اختلال ظاهر می شود، در حالی که در انتهای دیگر موارد کمتر نمونه اولیه وجود دارد. و با علائم غیر اختصاصی تر. با در نظر گرفتن طیف کامل، شاید تا 6 درصد از جمعیت ممکن است از نوعی اختلال دوقطبی رنج ببرند.
اختلال دوقطبی وضعیتی است که بین 2 تا 6 درصد از جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار می دهد
در همه موارد، فردی که از نوعی تشخیص رنج می برد، از نوسانات خلقی فراتر از حد طبیعی، سالم و عملکردی رنج می برد. که به طور کلی مستلزم مداخله ای است که می تواند کیفیت زندگی آنها را بهبود بخشد. هر چه شکل نقاشی جدی تر باشد، طبیعتاً نیاز به مداخله بیشتر می شود. حالا چطور مداخله کنیم؟ راهکارهایی که اثربخشی واقعی را در مدیریت علائم و نشانه های این بیماری نشان داده اند کدامند؟ به طور خاص و با توجه به ویژگی های خاص این اختلال، چه راهکارهایی می تواند به محیط اجتماعی بیمار دوقطبی نیز کمک کند؟