با حال غریبی می رسی اینجا نازنین... باد با شدت میوزد... آهنگ به قسمت زیبایش رسیده است... سرعتت را کم می کنی... میدانی یکی دو کیلومتر دیگر تونل بی رحمانه این زیبایی را میگیرد... اما تو هم تا میتوانی آرام تر میرانی...دلت میخواهد این زیبایی تمام نشود... در نیمه راه زندگی چرا جازده ای... مگر میشود هنوز سکانس فیلم آغاز نشده باشد وتو خسته باشی... خسته از چه هستی نازنین... تو حتی نقشت را آغاز نکرده ای... هنوز تماشاگری ننشسته است در سکوها... هنوز به نقطه اوج فیلم نرسیده ایم...هوای سردش... نسیم خنکش... زیباییش.. مدهوشت می کند... گاهی آدمی در زندگی به این یکی دو کیلومتر نیاز دارد..