اولین مولفهای که باعث میشود به یک اثر هنری فیلم گفت، این است که فیلمنامه داشته باشد و طبعا پایه فیلمنامه داستان است؛ غریب بیقصه است؛ از فیلمنامه تنها شخصیت را دارد همین! مخاطب ناآشنای فیلم با جریانات تاریخی کردستان بههیچوجه متوجه داستان و اتفاقات آن منطقه نخواهد شد. غریب، چقدر برای ما بروجوردی را آشنا میکند؟
غریب بهمانند کتابهای انتشارات شهید هادی بریدهبریده روایتهایی از فعالیتهای محمد بروجردی دارد؛ سینما نیست؛ انگار که تاریخ شفاهی مصور است. این اتفاق باعث میشود ذهنیت مخاطب از قهرمان تبخیر شود؛ چرا که داستان است که شخصیت را تثبیت میکند؛ وقتی از یک «غریب» دیده سوال کنی «بروجردی که بود و چه کرد؟» میگوید: نمیدانم چه کرد ولی سعهی صدر خوبی داشت، مهربان و خانواده دوست و با غیرت هم بود. حضور حامد عنقا به عنوان فیلمنامهنویس و این پراکندگی در روایت کمی عجیب است؛ عنقا مضمونا فیلمنامهنویس بیماری است ولی آثارش قصهدار و ساختارمند هستند.
بحث اصلی این یادداشت شلختگی در روایت بود. نقدهای فرمی و تکنیکی نیز به نوبه خود جای بحث دارد که از حوصله این نگارش خارج است. البته اشاره به این خلاقیت عجیب در صحنههای اکشن نیز محل سوال بود؛ استفاده از تکنیک اسلوموشن هنگام شلیک یا مرگ افراد مدام تکرار میشد و اصطلاحا «یکحالی» بود. و به دل نمیننشست.