پيرمردیخستهکنارصندوقصدقاتایستاد.ازجیبکتشاسکناسیبیروناورد.دستشرادرازکردطرفصندوق،چشمشبهنوشتهروی صندوقافتاد:«صدقهعمررازیادمیکند»اسکناسروتاکردوتویجیبکتش گذاشت.