ویرگول
ورودثبت نام
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
خواندن ۹ دقیقه·۱ روز پیش

رازقان وخاطراتش۳۰:الیاس امیرحسنی


یکی از باصفاترین محله های رازقان محله ی بورج بیخی بود .در گذشته در این محل قلعه ای وجود داشته است که هنوزآثاری ازآن باقی مانده است .
علت نامگذاری محل هم به همین دلیل است ،بورج بیخی ،دو برج دیده بانی یا نگهبانی داشته است که یکی از برج ها سمت کوچه بود ودیگری به سمت باغچه ها.
می خواهم از سمت بالا این کوچه را برا ی شما توصیف کنم .در کنار خانه ی مختار عمو خانه ای بود که آقای محمدعلی نادری زندگی می کرد ،محمدعلی نادری اصلیت الویری داشت ودر ازناو ملک و باغ خریده بود .خانم ایشان فاطمه بیگم بود که ایشان هم الویری بودند ،زنی بسیار دانا و آگاه که من پای سخنانشان زیاد نشسته بودم.محمدعلی نادری دوفرزندپسر داشت،حمید که مرحوم شد و الحمدلله سعیدشان درحیاتند.
بعد از خانه ی مرحوم محمد علی خانه ی مرحوم اسدالله امیرحسنی بود ،یک خانه ی باصفا ،الان که می نویسم انگار دارم تنورستان این خانه را می بینم که خانم ها به دور تنور نشسته اند و نان می پزند .
خانم این خانه صغرا باجی بود که از خلیلی های مصرقان بود .اسد دایی دارای دوفرزند پسرودو فرزند دختر بود .پسرشان علی مراد بعد از چند ماه از ازدواجش ،مرحوم شد و ابوالفضل الحمدلله هست که انسانی بسیار با محبت و باصفاست .اولین خاطره ی من از این کوچه مربوط به ابوالفضل می شود که دوچوب نسبتا قطور را به صورت عدد هشت گذاشته بود و مانند نردبان برایش چند تخته زده بود .چرخی چوبی هم به سرش متصل کرده بود و مانند فرغون ،روی پله های چوبی بچه ها را می نشاند و راه می برد .
هم اینک از این دوخانه چیزی باقی نمانده و به سطحی صاف تبدیل شده است .روبه روی این خانه منزل مرحوم مشهدی وجیه الله امیرحسنی بود که خانمشان هم مشهدی زینب نام داشت .پسرانش حاج ابوالفضل ،حاج حمید و ابراهیم هستند که ما با ابراهیم هم سن وسال بودیم و هنگامی که به مدرسه می رفتیم ابراهیم می آمد ومرا صدا می کرد:"علی الیاسی گل گئدک مدرسیه "
وجی عمو تقریبا تند مزاج بود و هیچ وقت حرف زور را قبول نمی کرد و یک باره می دیدی که چک را خواباند زیر گوش طرف مقابل .ایشان خودشان در منزل ما می گفت :"بچه که بودیم مرا آن قدر می فرستادند بروم آب بیاورم که دخترها مرا وجی باجی صدا می کردند. از وجیه عمو دوتا دختر هم باقی مانده است ،پسرانش خانه های جدید ساخته اند و الحمدلله رونق گذشته را دارد.
کنار خانه ی وجیه الله عمو خانه ی بلقیس خاله بود که ایشان هم از انقلابیون مهم آن زمان بودند چون که خواهر استادِ قرآن میرزا عبدالله امیرحسنی بودند .ایشان مقیم تهران بودند وخیلی کم به رازقان می آمدند.
روبه روی همین خانه ،اثار و اطلال ودمن خانه ای بود که می گفتند برای اصلانی هاست کنار خانه ی اصلانی ها خانه ی مرحوم عابس امیرحسنی بود که الان هم برقراراست و تازه ساز شده است.
خانم عابس عمو سکینه دایی قیزی هست که الحمدلله زنده اند این خانواده صاحب سه پسر و چهار دخترند .اکبرما بامحمد حسین هم سن وسال است و خاطرات فراوان باهم دارند .
روبه روی خانه ی عابس عمو خانه ی مرحوم قربان خاکپور بود خانمش مرحوم سکینه امیرحسنی بود ،این خانواده هم از خانواده های پرخاطره ی رازقانند که پسرهایش همبازی ما و دختران کوچکش هم همبازی خواهرانمان بودند.
کنار خانه ی مرحوم خاکپور،منزل مرحوم حسن قصاب بود که زمانی قصابی هم می کرده است
ودارای مغازه بود خانمش مهری خانم الویری بود که متاسفانه صاحب فرزند نشده بودند این خانه را بعدا مرحوم اسلامعلی تورانلو خریدند .
روبروی خانه ی حسن قصاب خانه ای بود که صاحبش مرحوم عیسی عمو بود ،عیسی عمو پدر علی نوش آفرین بود که در زمان های آخرحیاتش
می آمد روی سنگ چین درِ مرحوم علی جلال می نشست ودختر خانم ها سربه سرش می گذاشتند .
کنار خانه ی مرحوم حسن قصاب خانه ی مرحوم محمد علی شیخی بود که از شاهسون های اطراف زرند بودند و در رازقان ساکن شده بودند.خواهرشان همسر حاج ابراهیم امیرحسنی بود .
مرحوم محمد علی ابتدا دختر حاج حسن امیرحسنی یعنی سلطنت خانم را می گیرند وپس از فوت ایشان خانم سلطان تورانلو را می گیرند که از هرکدام صاحب دختر و پسرهایی هستند .درِچوبی این خانه در عظمت وبزرگی شاخص بود .الان در محل این خانه مجتمع آپارتمانی چهار طبقه ساخته شده است

محل باصفای بورج بیخی یک کوچه ی فرعی هم دارد که از خانه ی مرحوم علی جلال و مرحوم امیرالله شروع می شود .این خانه که دارای دالانی بود ؛ دوبخش بود ،بخشی که به وسیله ی راه باریکی به پایین می رفت ومنزل مرحوم علی جلال و مرحوم امیرالله قرارداشت .وقسمت بالا که دارای خانه ای تابستانی بود و به پشت بام انبار کاهشان متصل می شد و داوارلوق یکی از برادران هم دربالا بود .
مرحوم علی جلال که دارای خط بسیار زیبایی بود تعزیه گردان و نفر اول مجلس تعزیه بود و نقش امام حسین را اجرا می کرد وصاحب یک پسر و چند دختر از خانمی چلسبانی به نام زهرا سلطان بود .
مرحوم امیرالله که خانمی بسیار مهربان به نام بیگم آقا(بیماقا)داشت وقصه های غول وپری زیاد می دانست،سه پسر و یک دختر داشت .
من با محمدشان بسیار دوست بودم وبیشتر بازی های ما مانند عاشوق وات قند دردالان خانه ی آن ها انجام می شد .
در سرپایینی این کوچه اولین منزل ،منزل حاج عقیل گلی بود ،من پدرِ حاج عقیل که مرحوم گلعلی بود را به یاد می آورم که در تعزیه نقش بزرگ جن ها را بازی می کردو مادر مرحوم حاج عقیل هم صغراباجی بود که مثل تمام قدیمی ها دستمال سر وشال سرش را به صورت ویژه شبیه عمامه به سر می بست . حاج عقیل از فعالان درتمام عرصه هابود ،شاید بتوان گفت تمام تدارکات تعزیه ،پرورش بچه خوان ،نوشتن نسخه وتحویل آن ها به اشخاص مستعد کار اوبود ،مغازه اش هم طبله ی عطاری بود هم عرصه ی لحیم کاری وخودش هم دراوایل شمر تعزیه بود و سپس نقش امام را می خواند ؛از مرحوم حاج عقیل یک پسر و چند دختر باقی مانده است .
خانه ی کناری حاج عقیل منزل ابوطالب مهربان بود این سه خانواده ای که اینجا نقلشان رفت پسر عموهای هم بودند .ابوطالب عمو یک پسر و چند دختر داشت .خودش انسانی بسیار مهربان وبه قول معروف تئز طبع بود همسرش ایران باجی هم از افراد شوخ این کوچه بود .
هنوز هیچکس سر از خواب برنداشته بود که طالب عمو رفته بود از صحرا هیزمش را یاگندمش را یا انگورش را چیده بود وآمده بود که ایران باجی می گفته است:" وقتی ما نوبت گوسفند چرانی مان می شد تا صبح دوسه بار صبحانه می خوردیم ."
برعکس طالب عمو همسایه ی کناری اشان محمد علی عمو بود که خانمش هاجرباجی از اهالی بلوبند بود .محمد علی عمو صبح افسار خرش را به دست می گرفت و می آمد کنار سکوی مغازه ی ما آن قدر حرف می زد که ظهر می شد و برمی گشت به خانه می رفت .ایشان هم چند پسر و دختر دارد که پسر عموو دختر عموهای ما محسوب می شوند .
پایین تر از این ها خانه استاد اسماعیل طلوعی بود که زمانی در رازقان نجاری می کرده است اما بعدها به تهران مهاجرت می کند ؛ایشان هم پسران و دختران زیادی دارد که حمزه اشان در جوانی مرحوم شد .روبه روی این خانه کوچه ای بن بست وجود داشت که یکی منزل تقی عمو وخانمش لیلا باجی بود که در زمان محرم دسته را ایشان راه می انداخت و فطیر و چیزهای دیگر جمع می کرد ،لباس های تعزیه هم در منزل ایشان بود و دراصطلاح حسینی بود . لیلا باجی هم ،قورخولوق می گرفت :یعنی اگر کسی می ترسید تا چشم زخم می دید می آمد تخم مرغی می شکست و او خوب می شد .
منزل دیگر منزل حاج حسن بود که مرحوم محمد و مرحوم مصطفی وآقای مرتضی تورانلو فرزندان ایشان بودند که هرکدام الان دارای بچه هایی هستند .
سپس می رسیم به خانه ی رسول عمو که همسرش معصومه بی بی بود و فرزندانش هاشم ،کاظم ،محسن ویوسف و مرحوم طاهره باجی بودند .مابا فرزندان این خانواده دوستانی صمیمی بودیم .
روبه روی خانه ی این ها منزل حاج عین الله
امیرحسنی بود که همسرشان سلطان نام داشت و پسرانش مرحوم مجتبی و آقا مرتضی وصاحب دو دختر نیز بود .
درپایان این کوچه یکی خانه ی مشهد نصرت عمه بود ویکی هم خانه ی مشهد رضا امیرحسنی که خط خوشی داشت ،شعر می گفت وخانمش دختر حاج حسن ،مرحوم صغرا خانم بود .
فرزندان ایشان هم که دوستان مابودند به کشورهای دیگر کوچ کردند بجز ابراهیمشان
خوب حالا برمی گردم به خودِمحل بورج بیخی ،کوچه ای که بچه های محل بیشتر بازی هایشان را همین جا انجام می داندند ،بچه های وجیه عمو ،قربان عمو،عابس عمو،امرالله خال اوغلی ،حاج عقیل وما .
بازی هامتعدد بود ،قایم باشک ،دنبال هم کردن ،الّک،ات قند ،سرسره ، دوچرخه ،فوتبال و بعد که خسته می شدیم کنار دیوار حاج عقیل می ایستادیم و حسین طالب عمو و اصغر ممیل عمو که بچه ی تهران شده بودند  با آب وتاب از سیاست و فرهنگ واقتصاد سخن می گفتند .
بعد می رسیم به خانه ی ما که چه ماجراهایی دراین خانه داشتیم ،یکی از قسمت های بسیار عزیز خانه ی ما سکوی مغازه بود ،خیلی ها را یاد می دهم که روی این سکو نشسته اندو حرف زده اند از خانم ها که از صبح تاغروب حرف زده اند ودر آخر گفته اند که :"باجی جان سوز چوخ ،وقت یوخ"

یا مشهدی زیاد که چه قدر اینجا می نشست و سربه سرش می گذاشتیم .می گفتند مش زیاد ینگی قالا دا هلی کوپتر اوتوروپ او هم می گفت :"آقزی یی لاقولاتما ،لاقولاتما"
یا یکی از اقوام از شهر تازه رسیده بود و گفته بود سلام مش زیاد ،حالوی نئجه دیر و مش زیاد گفته بود :"اشک لری بیری ده گلدی "
یعنی یکی دیگر از خرها هم آمد .یا به من می گفت :"معلم مملکت که توباشی وای به حال مملکت ."
کنارخانه ی ما منزل مرحوم فرج حبیبی بود که مغازه دارهم بوده اند الان بین سه پسرش تقسیم شده است .
بعد خانه ی مشهدی شوزب بود که خانمش مرحوم گل بس بود دارای دوپسر وچند دختر؛روبه رویشان خانه ی استاد حسین محمدی بود که هم پسران را مسلمان می کرد یعنی ختنه می کرد وهم سلمانی رازقان بود و دوپسر وچند دختر داشت .
حسین خال اوغلی معروف به شابول بود ومرحوم تاج احمد دوستش بود هرموقع به دیدنش می آمد از بالا شروع می کرد می گفت شابول جان شابول جان تا می آمد می رسید به خانه ی آن ها .
آخرین خانه خانه مرحوم کاظم عموبوده است که زبانش کمی می گرفته است ،البته ما ایشان راندیدیم ولی رازقانیان خاطرات زیادی ازاین مرحوم دارند؛ خانم ایشان مریم خانم بوده اند وصاحب دو پسر ودو دختر بوده اند که اصغرشان به شهادت رسیده است .در زمان ما خانه شان را اجاره می دادند و بعدها هم که دیگر فرو ریخت.
خدا همه شان را قرین رحمت خود فرماید .


امام حسیندختر پسرخانه
۱
۱
الیاس امیرحسنی
الیاس امیرحسنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید