زری میری
زری میری
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

در جست و جوی شادی

کلا چند وقته که دیگه بیخیال آرزوهام و برنامه هایی که قبلتر داشتم، شدم.


تصمیم گرفتم همین کرمون بمونم و یه کرمونی اصیل باشم و به سبک زندگی همینجا عادت کنم.

الانم داره کم کم ازش خوشم میاد و واقعا باهاش حال میکنم.

بهنوش میگه اینم بخاطر انعطاف‌پذیری بالاییه که داری و بهت غبطه میخورم؛ البته بهنوش عادت داره همیشه از ماستهای من کره میگیره و منو خیلی اسطوره میکنه و من همش خجالت میکشم از اینکه با وجود اینکه اینهمه ضعف و عقب افتادگی توی زندگی‌م دارم، از نظرش خیلی خوب دیده میشم.


حالا بگذریم، داشتم عرض میکردم.


بعد از تصمیمم به این نتیجه رسیدم که حالا که دوستای همسن و سال قبلی‌م اکثرا یا ازدواج کردن و بچه و خانواده دارن و منو درحد رفت و آمد با خودشون نمیبینن (یا حتی اینکه خودم در مقابلشون حس عقب بودن رو میگیرم و کمی هم خجالت میکشم)، و یا ازم دور هستن و اینجا کنارم نیستن، وقتشه که کامیونیتی جدید برای خودم بسازم و دوستی‌های جدید ایجاد کنم.


حالا دوستی‌های جدیدی که میسازم هم باز با یه معضل روبروم میکنن، و اونم اینه که اکثرا سنشون از من پایینتره و باز گاهی باعث میشن که همون حس عقب افتادگی سراغم بیاد.

البته عرض کنم خدمتتون که این حس عقب افتادگی چیزیه که تا خرمنت نسوخته باشد تشویش ما ندانی و فلان نکردی هم شب درازه؛ و کلا تا از اون چیزایی که برای خودت مهم هستن عقب نیفتاده باشی درکش نمیکنی.

اما میخوام بگم اون تفاوت سنی خودش خیلی برام ملاک نیست، که اگر بود اینهمه دوستای زیاد از رده های مختلف سنی نداشتم، اما بازم دلیل نمیشه که گاهی باهاش اذیت نشم.


مثلا همین دیشب، وقتی پیام بچه ها رو توی کانال دوندگی دیدم که خبر داده بودن سر ساعت میرن پارک جنگلی و به مهلا پیام دادم تا ببینم که اگر میاد منم برم و رفتم دم خوابگاه دنبالش، به این فکر میکردم که واقعا خواست من از زندگی این بود که با یکی که همسن خواهر ته تغاریمه قرار دوندگی بذارم؟

و چرا دروغ بگم، هر لحظه اینو توی خودم میدیدم که برگردم خونه و به مهلا پیام بدم که «عزیزم من یهویی کاری برام پیش اومد و اومدنم کنسل شد»

اما مقاومت کردم و سوارش کردم و رفتیم به سمت پارک، و وقتی چند دقیقه گذشت و مهلا تعریف کرد که حالش خوب نبوده و به این دویدن احتیاج داشته و ازم تشکر کرد بابت اینکه با پیامم بهش تلنگر زدم که خودشو جمع کنه و بیاد، نه تنها که همه اون فکرها از سرم رفت، بلکه حالم نسبت به خودم هم بهتر شد.


خلاصه اینکه نمیدونم همه خل‌ها مثل خودم ان یا من همین یه دونه ام و واسه نمونه ام.

سبک زندگی
زنی فعلا تنها در آستانه فصول سرد و گرم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید