چویا: چوزاییییییی لباست خیلی بازهههه
چوزای: به تو چه ایشششش
چوزای : میساکی میای بریم بار؟
میساکی: هورااااا بریممممم
دازای رفت تو حالت مافیاییش و گفتتت: تو از کی تاحالا میری بار؟
میسا: از وقتی ولم کردی چوزای گفت بریم
دازای: هن تو ۱۰ سالت بودددددد
میسا: خب که چی؟
دازای: میخوای خودتو به کشتن بدی؟
میسا: آره چطور؟
دازای بدبخت هنگ کرد
*در بار*
میسا: آقا یه پتروس لطفا
چوزای:واسه منم همون رو بیارید
چویا: اهههه حالا که اینطوره واسه همه همونو بیارید
آتسوشی: دازای سان میشه من نخورم؟
میسا: نه نمیشه
آکوتاگاوا: منم مجبورم؟
میسا: همه جز الیس چان
الیس: اهههه میساکی بزار منم بخورم
میسا: تو هنوز بچه ایی
الیس : باشه پس آقا واسه من شیک توت فرنگی بیارید
بعد از خوردن
میسا: وای من به دنیای بعد از مرگ رسیدم عه اوداساکو سلام
دازای: کو منم سلام کنم
دانگو: دازای سان شما چرا زیاد خوردید
دازای: عههه دانگو کون سیلامممم
دانگو: ای خدا
چوزای: میسا بیا از آکو و آتسو عکس بگیر دارن همو میبوسن
میسا: کو اومدممم
دازای: بچه هام بزرگ شدن
آکو: دازای سان شما بچه داری؟!!!!!
دازای: آره شما دوتا فینننن
آکو: دازای سان منو به عنوان پسرش قبول داره هق هق
رانپو: اینجا چه خر تو خره
پو: رانپو سان لطفا این رمان منو بخونید لطفا
رانپو: باشه بزار چیپسم تموم شه
میسا: نههههههههههه
چوزای که مست نشده گفت: چیشدهههه حالت خوبه؟
میسا: ف...ف..فعو...فعودورررررررر
چوزای: کو کو کجاست؟
میسا: اونا هاششششس چوزای نزار منو بگیره هق هق
چوزای: چیزی نیست عزیزم توهم زدی(درست نوشتم؟)
میسا : هق هق من دیگه نمیخوام اذیتم کنه هق هق
دازای که مستی درجا از سرش پرید گفت: وایسا منظورت چیه که دیگه نمیخوای؟
ناگهان مستی از سر همه به ترض عجیبی پرید
میسا: لطفا این بحس رو فراموش کنید هق هق
چوزای: گریه نکن عزیزم بیا بریم پیش کویو سان
میسا: هق باشه هق
*در مافیا پیش کویو*
کویو: میساکی مگه نگفتم فراموشش کن؟
میسا: ببخشید اما بعضی وقتا یدفعه اون صحنهها میاد جلوی چشمام
کویو: عیب نداره یروزی درست میشه
یه چاقو از شکم کویو سان رد شد همینطور چوزای
فعودور: سلام دختر کوچولو منکه بهت گفتم راه فراری نداری
میسا: دست از سرم بردار چوزای کویو سان بیدار شید لطفا نمیرید هق هق
فعو: چرا از من میترسی روباه کوچولو؟
میسا: ولم کن دازایییییییییییییییی چویاااااااااااااااااااا
*دازای*
این صدای میساکی عه!
دازای: چویا بدووووو
وقتی رسیدیم کویو و چوزای رو دیدیم
دازای: عوضی خواهرم رو ول کننن
فعو: بلاخره نقطه ضعفت رو پیدا کردن نه تنها مال تورو نقطه ضعف آژانس و مافیا رو پیدا کردم
میسا: لط..لطفا...به..به ...اونا...کاری ...نداشته باش
فعو: آخی دخترک مهربونم نگران نباش بهشون سخت نمیگیرم
چویا: آشغال ولش کنننن
میسا: چویا بسه
چویا: اما اما
میسا: لطفا نمیخوام بلایی سرتون بیاد لطفا بس کنید هق
فعو: راست میگه چرا بس نمیکنید ؟ بیا بریم میساکی بیا بریم حوصلم خیلی سر رفته
دازای: لطفا فعودور ولش کن بجاش منو بگیر اونو ولش کن تو مشکلت با منه نه اون
فعو: اوم پیشنهاد جالبیه
میسا: نه فعو لطفا از برادرم بگذر لطفا فقط بزار من درد بکشم نه بقیه لطفا
دازای: تو که کاری نکردی که بخوای درد بکشی میساکی
میسا: اتفاقا همش تقصیر منه که الان کویو و چوزای این شکلی شدن تقصیر منه که مافیا و آژانس تو خطرن تقصیر منه اگه چویا اون روز نجاتم نمیداد همه چی آروم تر بود هق هق
فعو: درسته همش تقصیر توعه چرا بقیه باید به خاطر تو درد بکشن؟
چوزای: میساکی خفه شووووو اگه تو بمیری من بشتر از اونی که فکرش رو کنی درد میکشم لطفا بس کن
میسا: متاسفم که باغث رنج و آزارتون شدم
فعو: خب میسا دیگه بریم؟
میسا: باید قول بدی اگه من بیام به هچیکس کاری نداشتع باشی
دازای: میساکی میدونی که به قولش عمل نمیکنه
میسا: میدونم ولی این تنها راه منه
فعو: قول میدم روباه کوچولو