ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا زاهدی
محمدرضا زاهدی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

دوست بازیافته

تاریخ آلمان همیشه برایم جذاب بوده است. کشوری که مردمش ، امروز به ظاهر آرامند و در گوشه ای از این کره خاکی ، بی ادعا به حیات خویش ادامه میدهند اما روزگاری نه چندان دور ، به توصیف همین کتاب ، با سخنان اعجاب انگیز مردی که گویی رنگ و بوی کلام پیامبران را برای عوام داشته است ، دست به چه کارها که نمی‌زنند و چه شعارها که نمیدهند ، جان خویش را کف دست گذاشته و برای هدف آرمانی خود چه خونها که نمیدهند و نمیریزند. آری روزگار تلخی را رقم زدند.


از خوانش تاریخ همیشه لذت برده ام. تاریخ برای انسان طالب رشد حرفهای زیادی دارد اما قطعا سواد تاریخی پایینی دارم و به هیچ وجه تحلیلگر خوبی نیستم. پس زمینه نوشته های پاراگراف بالا ، کتابی است که تصویرش را برای شما قرار داده ام ؛ زندگی دو نوجوان شانزده ساله ، یکی فقیر یهودی و دیگری غنی مسیحی ، که حرفهای زیادی دارد. هم فاصله طبقاتی آن روز ها را نشان میدهد هم کمی از تلخی های دو جنگ جهانی و نژاد پرستی آن دوران سخن میگوید.


مجموعا کتاب خوبی بود. نمی‌گویم اثر فاخری بود اما ارزش یکبار خوانش را دارد. مترجم آن هم که آقای سحابی است و در کاربلدی ایشان شکی نیست.


✅جملاتی از این کتاب :
« روزهایی که رنج درونی یا کار بی امید آنها را هر چه تهی تر میکرد »
« نه برای مدرسه ، که برای زندگی درس میخوانیم حال آنکه بنظر من برعکس آن درست بود »
« مربی ورزش ما برای قوی کردن ما از سه وسیله شکنجه که در همه جهان متداول است استفاده میکرد : بارفیکس ، پارالل و خرک »
« دیگر فقیر نیستم بلکه غنی ترین آدم روی زمینم (بخاطر پیدا کردن یه دوست اینو میگه) »
« این دنیای من بود ، دنیایی که در آن خود را در امنیت مطلق حس میکردم »
« بنظر او ، نازیسم چیزی بیش از یک بیماری پوستی در بدنی سالم نبود و تنها راه علاج آن این بود که چند آمپول به بیمار بزنند ، به او استراحت بدهند و بگذارند که طبیعت کار خودش را بکند. »
« همیشه سعی داشت خود را شاه دوست تر از خود شاه نشان دهد »?
« مگر من مسئول رفتار پدر و مادرم هستم؟ »
« این وضع را خدا مقدر کرده و تو باید مرا همانطور که هستم بپذیری »
« تو از این آدمای خاکی بیش از حد توقع داری »
« برای آن عده مرگ در راه وطن پیروی از سنتی کهن بود و نه چیز دیگر »
« چه سر فراز کسی کاو به صحنه پیکار
ز مرگ در ره حفظ وطن نپرهیزد
چه پست ، بی وطنی کز سر تن آسانی
ز خاک پاک وطن بزدلانه بگریزد »
« آقایان ، دو نوع تاریخ داریم. یکی آنکه فعلا در کتاب های شما ثبت شده ، و یکی آنکه به زودی اتفاق خواهد افتاد. درباره تاریخ نوع اول همه چیز را میدانید اما از نوع دوم هیچ اطلاعی ندارید زیرا بعضی نیروهای پلید ، نفعشان در این است که شما را در این باره بی اطلاع نگه دارند »
« رنجی است بزرگ ، ترک میهن گفتن »
« حقشان بود که کشته شوند اگر واقعا کسی سزاوار کشته شدن بوده باشد ( البته همه بحث بر سر همین کلمه « اگر » است ) »

جنگ جهانیفقرجنگکتابهیتلر
دانشجوی رشته ادبیات عرب / معلم / قاری و حافظ قرآن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید