محمدرضا زاهدی·۵ ماه پیشچای نعنا با چاشنی پدافندالان که دارم مینویسم ساعت ۳:۱۲ بامداد است و در اطراف خانه، صدای پدافند و انفجار میپیچد. اینکه چرا الان برایتان مینویسم دلیلش حال گرفتها…
محمدرضا زاهدی·۹ ماه پیششلخته نوشتنبرخی نویسندگان وجود دارند که نمیدانی چرا کتابشان را تا انتها مطالعه میکنی در حالی که بنظر محتوای آنچنانی ندارند، جمله قصار و قابل تأملی…
محمدرضا زاهدی·۹ ماه پیشمجلس ضربت زدنچند روز پیش بود که یکی از رفقا این کتاب را برایم هدیه خرید و گفت که گویا بهرام بیضایی ناخوش احوال است و در حال دست و پنجه نرم کردن با بیمار…
محمدرضا زاهدی·۱۰ ماه پیشپولاین کتاب احتمالا برای غالب آدمهایی که در ایران زیست میکنند، عایدی نخواهد داشت. کتاب مستقیما درباره پول صحبت میکند. شاید ابتدای امر فکر ک…
محمدرضا زاهدی·۱ سال پیشکمی دیرترسهشنبه ای سرد و بیروح. حال گرفتهای داشتم. شب قبل کتاب را تمام کرده بودم و ذهنم آغشته به افکار بود. اصلا چه شد این کتاب سید مهدی را خواند…
محمدرضا زاهدی·۱ سال پیشخیانتدو سه روزی بیشتر نمیشود که این کتاب را به پیشنهاد امید، رفیق خوشقلم و کتابخوانم، از شهر کتاب تبریز خریدهام. در مسیر بازگشت به هتل گسترش…
محمدرضا زاهدی·۱ سال پیشنفاقمدتهاست که میخواهم وقت بیشتری روی قرآن بگذارم. سالهاست که قرآن را از بَرَم، میخوانم، نگاه میکنم اما دریغ از ذرهای تفکر و تدبر. آغاز دهه سو…
محمدرضا زاهدی·۱ سال پیشوقت بودنسال گذشته بود که موبایلم زنگ خورد و برای یک سفر قرآنی 5 روزه به زابل، دعوت شدم. خاطرم نیست چه روزی بود که از مهرآباد تهران به فرودگاه زابل…
محمدرضا زاهدی·۲ سال پیشمعلم بیاعصابکلاس مملو از جمعیت است. بوی عرق کلاس را پر کرده و درس عربی برای بچهها آزاردهندهتر شده است. معلم در حال تدریس افعال معتل میباشد.معلم : خ…
محمدرضا زاهدی·۲ سال پیشتابستان فصل آخر سال استزنگ بالاخره به صدا درمیآید. به دفتر معلمها میروی. یک لیوان چای به همراه خوانش صفحاتی از ادبیات، میتواند خستگی ۸۰ دقیقه شلوغی کلاس را از…