محمدرضا زاهدی
خواندن ۱ دقیقه·۲۴ روز پیش

مجلس ضربت زدن

چند روز پیش بود که یکی از رفقا این کتاب را برایم هدیه خرید و گفت که گویا بهرام بیضایی ناخوش احوال است و در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سختی‌ست و خلاصه حرف از اینجا درباره هنر و نمایشنامه و تاریخ و... آغاز شد. هر دو لحظات خوشی را با قلمش سپری کرده بودیم. البته خوشی لزوما به معنای شادمانی نیست. گاهی غمت را کسی جوری بیان می‌کند که می‌گویی : آخیش همینو می‌خواستم.
ادعا نمی‌کنم که چیزی از تئاتر و نمایشنامه می‌فهمم چون مطالعه‌ای نداشتم ولی مزه قلم بیضایی زیر زبانم است و نمی‌توانم این را پنهان کنم. چرا که او درام می‌نویسد با طعم تاریخ؛ درام می‌نویسد با طعم حقیقت؛ با طعم شریعت و هر جنس دیگری که فکرش را بکنید. این چیزی‌ست که از استادش ابوالفضل بیهقی آموخته‌ است و جای‌جای نوشته‌هایش بوی بیهقی می‌دهد. اینکه شما در نمایشنامه « مجلس ضربت زدن » حتی یک خط درباره لحظه ضربه خوردن بر فرق حضرت امیر (ع) چیزی نمی‌بینید شما را متعجب نکند چرا که درام یعنی همین؛ درام به شما یاد می‌دهد جزئیات دیگری غیر از اصل مثلا ماجرای تاریخی وجود دارد که می‌شود ذیل آن کلی حرف‌های ناگفته و ناشنیده به مخاطب انتقال داد. درام به شما می‌آموزد که نیاز نیست شخصیت اصلی داستانش را روایت و بازی کند. می‌شود داستان را با نجوای پیرزنی در کنجی، کودکی در هنگام بازی با دوستی و... تعریف نمود.
اصل مطلب آنکه مثل بیضایی شاید دگر نیاید. برای سلامتی‌اش دعا کنیم. و چه بیضایی‌ها آمدند و رفتند و کسی آن‌ها را نخواند و نخواست.

دانشجوی رشته ادبیات عرب / معلم / قاری و حافظ قرآن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید