کلاس مملو از جمعیت است. بوی عرق کلاس را پر کرده و درس عربی برای بچهها آزاردهندهتر شده است. معلم در حال تدریس افعال معتل میباشد.
معلم : خب آقایون گوش بدید. اگر حرف دوم ریشه فعل از حروف عله باشد، به آن أَجوَف میگوییم...
دانشآموز ۱ : چی میگه این؟
دانشآموز ۲ : نمیدونم باو، برا خودش درس میده
دانش آموز۳ : مردیم از گرما، اینم بیخیال درس نمیشه. أَجوَف چیه دیگه؟ شبیه أَشرَفه
دانشآموز ۱ : (یواشکی میگوید) این فسقله بچه رو آوردن به ما درس بده. لپشو بکشم نخکش میشه
معلم جوان است. قدی متوسط، ریشهایی حناییرنگ، چشمان آبی و کت و شلوار طوسیرنگی بر تن دارد.
در همین حین کلاس شلوغ میشود. دو نفر در انتهای کلاس دست به یقه شده و با صدای بلند فحشهایی آبدار نثار یکدیگر میکنند.
همه دانشآموزان شروع به تشویق یکی از جناحین میکنند و کلاس از دست معلم خارج میشود. معلم جوان با خود میاندیشد که اگر به سراغ آن دو نفر برود بلاشک اولین مصدوم این محاربه خواهد بود.
ناگهان چشمش به لیوان روی میزش میافتد. لیوان را برمیدارد و به سوی پنجره پرتاب میکند.
صدای شکستن شیشه ، باعث میشود کلاس همانند کویری برهوت، ساکت و آرام شود.
معلم که خود نیز در شوک رفتار خویش است، برای بروز ندادن وحشت خویش، صدایش را بالا میبرد و تهدیداتی را روانه چهرههای درهمفرورفته دانشآموزان میکند و میگوید: اینجوری به من نگاه نکنیدا. من خیلی قاطیام. اعصاب شماها و این لوسبازیاتون رو ندارم. بشینید درس رو گوش بدید بعدش خواستید برید بیرون مدرسه همدیگرو یه دل سیر بزنید.
کمی سکوت...
خب بریم سراغ ادامه درس؛ فعل أَجوَف...
دانشآموز ۱ : اعصاب ندارهها
دانشآموز ۲ : حاجی عشق کردم معلم به این میگن
دانشآموز ۳ : الان احساس میکنم فعل معتل رو میفهمم ایول الله
...