کاور :
شروع :
از دید نازآفرین
با این لباس :
و یه کفش سفید
رفته بودم دفتر رئیس جمهور چون بهم گفته بودن یه پرونده دارن که رئیس جمهور اصرار داره فقط من میتونم حلش کنم ولی خب در اصل از این بازی های پروندهای شرلوک هلمز بود که میخواست من حل کنم
رئیس جمهور : بهت گفتم بیای اینجا تا اینو حل کنی
من : خب اینو که کاراگاه های عادی هم میتونن اقای رئیس جمهور
رئیس جمهور : خب بهشون بگم دو مورد داره اولن میخندن که من بازی میخرم دوم اینکه فک میکنن احمق هستم
من شروع کردم به خوندن متن و بعد از ۵ دقیقه گفتم :
قاتل رو پیدا کردم جک قاتله !
رئیس جمهور : مرسی بشین میخوام باهات حرف بزنم
من نشستم
رئیس جمهور : خب میخوای برا سه سال آخر چه مدرسه ای و چه رشته ای بری ؟
گفتم : یو ای توی رشته قهرمانی
رئیس جمهور یه بشکن زد حس کردم یه علامت ولی مثل همیشه قیافم رو ساده نگه داشتم
رئیس جمهور گفت : عالیه
بعد یکی از پرسنل رو صدا کرد و گفت بیا خانم رو ببر اتاق vip
گفتم : چرا ؟
رئیس جمهور گفت : کار دارم نیم ساعت دیگه میگم بیای داخل
گفتم باشه و با پرسنل رفتم
[حدود نیم ساعت بعد ]
پرسنل دوباره صدام زد و در زدم و رفتم تو اتاق دیدم مدیر دبیرستان یو ای یعنی مدیر نزو اونجاست از نزدیک شبیه توله خرس قطبی بود ولی مشخص بود خیلی باهوشه عینکی که ساخته بودم رو زدم تا همه اطلاعات فیزیکیش دستم بیاد فهمیدم قدش ۹۴ سانته و فهمیدم الان درحالت خوشحال و هیجانیه فهمیدم خوشحاله چون عینکم گرما رو توی بخش خوشحالی مغزش نشون میداد و همچنین ضربان قلبش تند میزد پس هیجان داره البته میتونست گرمش هم باشه الان که فکر میکنم هوا کمی گرم بود احتمالا چون خرس قطبی بیشتر روش تاثیر میزاره
رئیس جمهور رو به مدیر نزو گفت : این میتسوبا عه دختری که راجع بهش میگفتم نظرتون چیه ؟
مدیر نزو : خب راستش حرف شما محترمه ولی خب توی یو ای هیچ دانش آموزی بدونه ازمون پذیرش نمیشه
من : سلام مدیر نزو وقتتون بخیر ببخشید آقای رئیس جمهور با من کاری داشتین ؟
رئیس جمهور : راستش گفتی یو ای منم دارم برای جبران سعی میکنم بدون آزمون وارد بشی
یه دقیقه شوک بهم وارد شد اون احمق چه فکری کرده؟
من : شما لطف دارید ولی منم هرکار کردم وظیفه بوده و خب ممنونم ولی من ترجیح میدم با ازمو....
یهو رئیس جمهور پرید وسط حرفم : هیچ وظیفه ای نبوده مدیر نزو شما از طرف دولت مکلف هستین که بدون آزمون به استثنا این دانش آموز رو پذیرش کنید
من و مدیر نزو باهم گفتیم : اما...
یهو صدای در اومده باز شد یه مردی اومد داخل بر حسب اسکنی که عینکم کرد احتمالا کوسهش توی چشماشه اونجا گرمای بیشتری احساس میشه
گفتم : سلام وقتتون بخیر
اون مرده گفت : سلام بعدش رو به مدیر نزو کرد و گفت : چیشد ؟
مدیر نزو با خوشرویی گفت : مثل اینکه چاره ای نیست شوتا
رئیس جمهور گفت : خیلی خب اتمام جلسه کسی هم حق اعتراض نداره بفرماید
با هم دیگه خداحافظی کردیم
اول اون اقاعه که اسمش شوتا و مدیر نزو رفتن بیرون تازه فهمیدم اقاعه که باند داشت ایریزر هد یا همون شوتا ایزاوا هست
داشتم میرفتم سمت ماشین که یهو گفتم همش بخاطر من بوده
اونا اونطرف خیابون بودن داشتن سوار ماشین میشدن دویدم پشت سرشون
و گفتم : مدیر نزو ، ایریزر هد
مدیر نزو برگشت و با لبخند گفت : سلام مجدد خانم متسوبا
این درحالی بود که ایزاوا سنسی پشتش به من بود و فقط سرش رو برگردونده بود
گفتم : سلام
یهو برای معذرت خواهی خم شدم و گفتم : من متاسفم که باعث شدم مدرسه یو ای بار سنگینی رو به دوش بکشه
مدیر نزو گفت : او ، خانم متسوبا شما نباید معذرت خواهی کنید من دیدم چقدر تلاش ک....
که ایزاوا سنسی پرید وسط حرفش: فعلا که انداختی ولی اینو بفهم که وقتی وارد یو ای بشی دیگه کسی نیست که برات پارتی بازی کنه برات پس امیدوارم روز اول مشخص نشه که یه بچه بی دست و پا و فقط با نفوذی
مدیر نزو اروم گفت : ایزاوا بسه
بعد به من گفت : ببخشید شوتا یذره روی با لیاقت بودن بچه ها حساسه
گفتم : نه حق با ایشونه ولی ایریزر هد بهتون قول میدم که ... که تمام تلاشمو بکنم که لیاقت مدرستون رو داشته باشم
ایزاوا سنسی : باشه
بعد سوار ماشین شد با مدیر نزو خداحافظی کردیم وقتی رفتن همینجور که دستام رو به دامن پیراهنم فشار میدادم برگشتم
تا برگشتم یه قدم رفتم عقب و تعجب کردم ....