بسیاری از ما در یک زمینه خاص متخصص هستیم و میتوان گفت که توانایی های فردی لازم را برای انجام یک کار تخصص داریم ولی مساله ای که هست بسیاری از ما اگر بخواهیم از همین تخصص خود برای ایجاد یک کسب و کار و یا به عبارت دیگر در جهت کار آفرینی استفاده کنیم با شکست مواجه خواهیم شد.
کار آفرینی مقوله ای است که برای تحقق آن نیاز است شما به جای یک شخصیت دارای سه شخصیت کاملا متفاوت و گاه کاملا متضاد باشید.
اگر در کار خود متخصص(معمولا گوشه گیر و سر فرو برده در کار خود) هستید باید علاوه بر شخصیت متخصص خود دارای دو شخصیت دیگر یعنی شخصیت مدیر(اکتیو ،اهل بحث و جدل و منظم و برنامه ریز) و شخصیت کار آفرین(رویا پرداز و آزاد همراه با فکر باز) باشید تا بتوانید رویای کار آفرینی خود را تحقق ببخشید. در واقع هر یک از شخصیتهایی که عنوان شد باید در وجود شما مجال پیدا کنند تا نمود پیدا کرده و خودی نشان دهند. با متخصص بودن به تنهایی و یا مدیر بودن به تنهایی و یا داشتن رویای کار آفرین در ذهن به تنهایی نمیتوان امید وار به تحقق رویای کارآفرینی بود. شخصیت های مدیر و کار آفرین در وجود شما باید مجال وفرصت لازم را به شخصیت متخصص شما بدهند که کاری که دوست دارد با تمام دقت و با تمام وجود و گاه در خلوت خود انجام دهد. شخصیت های متخصص و کارآفرین شما باید به شخصیت مدیر شما اجازه برنامه ریزی و پیاده کردن نظم در اداره امور را بدهند. شخصیتهای متخصص و مدیر شما باید به شخصیت کار آفرینتان اجازه رویا پردازی بدهند و همه شخصیتهای شما باید به بقیه این قول را بدهند که تمام وجود شما را به تسخیر خود در نیاورد.(که کار بسیار سختی خواهد بود)
پس تا اینجا متوجه شدیم برای کار آفرینی باید دارای سه شخصیت باشید ، 1- متخصص، گوشه گیر، آرام و دقیق در انجام امور خاص(شخصیت متخصص) 2-دارای قدرت برنامه ریزی و نظم دهی امور و مشتاق در بحث و جدل و مذاکره(شخصیت مدیر) و 3- دارای قدرت تخیل و رویا پردازی(شخصیت کارآفرین) و همه این شخصیتها در وجود شما به صورت متعادل کار خود را انجام دهند و در کار دیگری دخالتی نداشته باشند و وجود شما را به تنهایی تسخیر ننمایند.
نکته ای که باید بگویم این است که همه این شخصیتها باید برای همیشه و یا بهتر بگویم حداقل برای دوره ای طولانی در وجود شما به عنوان کار آفرین، متجلی و بیدار باشند و هر زمانی که این شخصیت ها در وجودتان کمرنگ شوند باید گفت متاسفانه به پایان رویای کار آفرینی خود نزدیک شده اید.
پس از طی کردن این مرحله و خلق همه شخصیتها در وجود خود، شما نیاز دارید تا به مقوله کار آفرینی مجددا بنگرید و به این سوالات پاسخ دهید. پاسخ صحیح به این سوالات بخش زیادی از آینده کسب و کار شما را تحت تاثیر قرار میدهد.
1- آیا من می خواهم دارای شغل باشم ، یا اینکه کار آفرین و دارای کسب و کار باشم؟
2- هدف من از کار آفرینی تولید چه محصولی است؟
3- کسب و کار شما بازتاب چه چیزی است؟
4- آیا دیدگاه و بینش من نسبت به مقوله کسب و کار درست بوده است و یا خیر؟
در پاسخ به سوال اول باید بگویم شاید برای شما هم این سوال پیش بیاید که تفاوت شغل با کسب و کار در چیست؟ باید گفت تفاوت بسیاری بین شغل با کسب و کار وجود دارد، بسیاری از افراد به گمان خود کار آفرین هستند ولی در واقع آنها در کاری که خلق کرده اند شاغلند(بهتر بگویم اسیر کار خود هستند)، بله تفاوت در همین نکته کوچک است. شغل جایی است که فرد اگر در آن بصورت فیزیکی حضور نداشته باشد کاری انجام نمی شود و حضور فیزیکی فرد برای انجام کارها لازم و ضروری است. در نقطه مقابل کسب و کار قرار دارد اگر شما مالک یک کسب و کار هستید برای انجام اموری خاص نیاز به حضور فیزیکی شما نیست و شما با سیستماتیک کردن امور به راحتی قادر به مدیریت کردن آن هستید. بهتر است این نگرش سیستماتیک از ابتدای تاسیس یک کسب و کار در ذهن کار آفرین باشد تا همزمان با رشد آن، ابزارها و افراد لازم برای تفویض اختیارات به آنها تهیه و اجرایی گردد. پس در دیدگاه یک کارآفرین داشتن کسب و کار بر داشتن شغل ارجح می باشد.
در پاسخ به سوال دوم باید گفت پاسخ بسیاری از کسانی که رویای کار آفرینی در سر دارند با واقعیت کار آفرینی متفاوت است. مثلا پاسخ شخصی که میخواهد یک رستوران زنجیره ای تاسیس کند می تواند این باشد که محصول من غذاهای سنتی ایرانی است ولی در واقع اینگونه نیست ، در ذهن یک کار آفرین واقعی و آگاه، محصول نهایی باید همان کسب کار باشد، در واقع هر کار آفرینی باید به کسب و کار خود به دید یک محصول بنگرد(مثل مجسمه ای که در حال تراشیدن آن است تا بتواند آن را پس از آماه شدن بفروشد) و آن را از ابتدا به گونه ای سیستماتیک پرورش دهد که بتواند پس از رشد کسب و کارش، به راحتی و با قیمتی مناسب آن را به دیگران با ارزش افزوده بالا بفروشد. یکی از بزرگان علم کار آفرینی می گوید ، هر کار آفرینی که کسب و کار خود را با هدفی غیر از فروش آن به دیگران و سود بردن از محل فروش کل کسب و کار ، راه اندازی کند از دنیای کارآفرینی چیزی نمی داند.(نمونه های بسیاری در دنیای تجارت هست که این موضوع را اثبات میکند، اگر شما کار آفرین هستید پس وظیفه و بهتر بگویم تخصص شما، خلق محیط کسب و کار است و نمی توانید فقط با راه اندازی یک کسب و کار برای همیشه از شغل کار آفرینی بازنشسته شوید)
در پاسخ به سوال سوم، شما شاید عنوان کنید کسب و کار من بازتاب تلاشهای من است یا بازتاب برنامه ریزی های من است، اگر اینگونه پاسخ دهید هنوز در مورد کسب و کار نیاز به تفکر عمیق تر دارید. کسب و کار شما بازتاب کاملی از خودِ خودِ شماست، بازتاب تغییرات صورت گرفته در خود شماست. اگر شما دارای فکری پراکنده و نامنظم باشید ، کسب و کار شما هم همینگونه خواهدبود یا اگر شما انسان طماعی باشد کارمندان شما هم به همین شکل خواهند بود و توقع حداکثر دریافتی را با حداقل بازدهی دارند. اگر شما در ذهن خود کسب و کار محدود را مد نظر داشته باشید قطعا کسب و کارتان هم به همان شکل ساخته خواهد شد. پس سعی کنید ابتدا خود را تغییر دهید و عادات و ویژگی های منفی خود را کنار بگذارید تا در کسب و کارتان تاثیر نگذارند و نقاط مثبت خود را بیشتر پرورش دهید.
پس از پاسخ به سه سوال بالا حالا میتوانید به سوال چهارم به درستی پاسخ دهید و قطعا پاسخ صحیح را خواهید گفت. آیا دیدگاه و بینش شما نسبت به مقوله کسب و کار تا قبل از مطالعه این مقاله درست بوده است؟
از شما دعوت می کنم مقالات دیگر من رو در لینکهای زیر مطالعه بفرمایید: