چند روز پیش با دوستی صحبت میکردم و ازم پرسید:«دور و روتون شلوغه؟»پاسخ دادم:«نمیدونم.»و جواب داد:«انگار اتفاقات اخیر اصلا برات مهم نیست.»حوصله بحث و گفتگو نداشتم.بخاطر همین مکالمه را بدون خداحافظی قطع کردم.اما چرا این فکر را در موردم کرد ناراحتم نمیکند و فقط افسوس میخورم که چرا تمام معترضین به اتفاقات اخیر،میخواهند همه مانند خودشان فکر کنند و اگر غیر از این باشد،گروه مقابل را به فحش و ناسزا و بعضا کارهای دیگر میبندند.اما اگر از این صحبت ها بگذریم،حرف هایی روی دلم مانده که اگر جایی ان را ثبت نکنم،گلویم را تا عمر دارم ،میفشارد.از قضا فضای مناسب ثبت این نوشته ها را پیدا نمیکردم..توییتر و اینستاگرام مناسب نبود چون دقیقا همان فضایی است که اگر ضدشان حرف بزنی،خدا میداند چه میشود و بهت چه انگ هایی که نمیزنند.فکر میکردم ویرگول هم مناسب نباشد اما وقتی پست هایتان را خواندم،فهمیدم بهترین فضا همینجاست..پس بسم الله:
یادم می اید از روز اولی که خبر فوت مهسا امینی پخش شد،در توییتر جز هشتگ مهسا امینی چیز دیگری نمیدیدم و همه ی دوستان در تلاش بودند تا هشتگ را جهانی کنند و داستان را به زبانهای مختلف توصیف کنند و همه ی اینها در حالی بود که شاید 24 ساعت از فوت این خانم میگذشت و همه ی این تحلیل ها از چند تا عکس و فیلم بود.همان موقع به خودم قول دادم نه تحلیلگر این بازار شوم و نه هیچ کجا حرفی از بابت نظر و عقیده ام نزنم.فکر کردم این هشتگ ها هم فقط تا 2 الی 4 روز به طول می انجامد و مانند همه ی اتفاقات این هم فراموش و میشود و فقط یک اسمی به جا میماند که چند روز دیگر فراموش میشود اما اینگونه نشد و تازه میدان جنگ شروع شد. افکارم را فقط برای خودم دوره میکردم:«من طرف هیچکس نیستم اما همه اینها حدس و گمان است و هیچ سندی که این جنایت را اثبات کند وجود ندارد.همه یا حقیقت را نمیگویند یا دروغ میگویند.همه تحلیلگر شده اند و هرکس برای خودش اتفاق را به شکلی بیان میکند.مغزم دارد منفجر میشود.»
چند روزی گذشت و شورش ها بیشتر شده بود و همه محتواهای مبنی بر -زن زندگی ازادی-به اشتراک میگذاشتند.مردم به سلبریتی هایی که واکنش نشان نداده بودند فحش میدادند و بلاک میکردند و عاشق سلبریتی هایی شده بودند که از این موضوع صحبت میکردند.بیشتر همان ها هم از موقعیتی که اکثر مردم کشور طرفش بودند، سوء استفاده میکردند تا نظر مردم را بخودشان جلب کنند.اما من باز هم افکارم را برای خود دوره کردم:«هر موضوعی،موافقی دارد و مخالفی دارد.نمیشود چون گروهی معترض هستند،توقع داشته باشند همه را معترض ببینند .ان هم در موضوعی که هنوز حدس و گمان ها بسیار است.نباید از کسانی که به هر دلیلی سکوت کرده اند،توقع داشته باشیم دهان باز کنند..بابا شاید برای طرف با حرف زدنش،دردسر درست شود،خب شاید حوصله دردسر ندارد.چقدر بی منطق هستید.»
روزها گذشت و اخبار هایی به گوش میرسید.دیگر حدس و گمان ها تبدیل به اخبار موثق از طرف شبکه های فارسی زبان خارج از کشور،تبدیل شده بود و مردمان هم مورد اطمینان تر از انها گویا پیدا نکرده بودند!!خبر از کشتن جوانان دیگر به گوش رسید در صورتی که باز هم حدس و گمان بود و هرکس برای خ.دش ان را توصیف میکرد.اما همان شبکه ها،حدس های گروه معترضین را به عنوان تیتر خبرها،بیان میکردند.افکارم را برای خودم دوره کردم:«این چه وضعشه؟اینها چرا از اب گل الود ماهی میگیرند.یعنی همه ی گروه هایی که توجه و طرفداری نبودند،با این اتفاق سعی در خریدن توجه دارند.دیگر نمیدانم چه بگویم!مغزم یک روزی منفجر میشود از این همه بی منطقی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!»
روزها میگذشت.شورش ها بیشتر میشد.دیگر هیچکس محتوای خنده دار به اشتراک نمیگذاشت و خیلی ها هم که از واکنش مردم معترض میترسیدند،فرار را به قرار ترجیح دادند.شایعه ها بیشتر میشد.اهنگ های ازادی بیشتر میشد و حتی گل به خودی هم میزدند.خون ادم های بی گناه که نه اینوری بودند نه اونوری،ریخته میشد.خارج نشین ها برایمان روز و ساعت تجمع تعیین میکردند و ازادی خواهان هم اطاعت میکردند.افکارم دوره میشد:«الان امثال فلانی و فلانی باید به ما فراخوان بدن؟اگر نگرانن چرا پا نمیشن بیان ایران؟اگر نگرانن چرا از زیر پتو،هشتگ میزنند و پوستر فراخوان میدهند؟اگر در این تجمع ها خون از دماغ کسی ریخته میشود،تقصیر همان ایرانی های خارج نشین است که نوجوانان و جوانان را داخل اتش می اندازند و خودشان از دور برایشان کف میزنند.د اخه اگر تو نشینی فراخوان بدی و اونو تحریک نکنی،که اون پا نمیشه بره وسط میدون جنگ و خونوادش داغدارش بشن.از همتون متنفرم.»
شورش ها هنوز هم ادامه دارد.اتفاقات ناگوارتری می افتد.ادم های بی گناه در مکان زیارتی میمرند و باز هم اینکه چه کسی انها را کشته گمان است.اب در کشور رو به نابودی است.دارو در کشور کم است.انفلونزا در کشور شیوع پیدا کرده است.عدالت اموزشی به صفر رسیده.متروپل دوباره میریزد.اتفاقات سیاسی بدی می افتد.افکارم را دوره میکنم:«فوت مهسا امینی درد داشت،بدجورم درد داشت.ولی کدام یک از این معترض ها،برای این اتفاقات قیام کرده؟کدامشان بخاطر کمبود دارو،فریاد ازادی کشید؟کدامشان بخاطر کودکی که پدر و مادرش را از دست داد،فریاد زندگی کشید؟کدامشان برای خشکی و کمبود اب،فریاد ابادی کشید؟اینها درد نداشت؟اینها گریه و زاری و هشتگ نداشت؟مشکلتان ازادی زن بود که به دست اوردید!وقتش نرسیده که برای اینها فراخوان بدهید.اهای ایرانی های خارج نشین!وقتش نرسیده برای اینها روز و ساعت شورش بدهید.اصلا اینها به کنار.اهای رسانه های فارسی زبان!وقتش نرسیده صحبتی از این اخبار بکنید؟اهای مردم با غیرت ایرانی!بخاطر ازادی حجاب ،همه کاری کردید و درود به جوانمردیتون!وقتش نرسیده برای اینها رگ غیرت پاره کنید؟»
فکر میکنم کافیست.
"یا علی