غسان کنفانی داستاننویس و روزنامهگار فلسطینی جزو نسل اول نویسندگان عرب است که درباره قضیهی فلسطین و لزوم آزادی آن از یوغ صهیونیستها نوشت. شخصیت و آثار او آنقدر مهم بود که موساد نقشه ترورش را کشید و در تموز ۱۹۷۲ میلادی با کارگذاشتن بسته انفجاری در ماشین غسان، او و خواهرزاده هفدهسالهاش لمیسنجم را به شهادت رساند. پس از ترور غسانکنفانی خانم گُلدا مئیر نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی گفت: «امروز از شر یک ارتش فکری مسلح خلاص شدیم، قلم کنفانی برای اسرائیل از هزار چریک مسلح خطرناکتر بود.»
غسان کنفانی آرمان رهایی فلسطین را در همهی سالهای زندگی، چون صلیبی به دوش میکشید. او با قلم خود شعلههای مقاومت را میافروخت.
او از مهمترین نویسندگان فلسطینی است که در دفاع از آزادی و استقلال کشورش کوتاه نیامد و یکی از برجستهترین اعضای جبههی خلق برای آزادی فلسطین به شمار میرفت. او نویسندهای نبود که وقایع را از پشت صحنه ببیند و درباره آنها بنویسد، بلکه نویسنده میدانی بود و حاضر بود بهای دفاع از آرمان فلسطین را با جانش بپردازد و همین اتفاق هم افتاد.
غسان کنفانی در انتقاد به روزنامههای وقت جهان عرب در مواجهه با قضیه فلسطین گفته بود:
«حرف روزنامهها بیفایدهاست پسرم، آنها که در جراید مینویسند روی صندلیهای راحت و در اتاقهای بزرگ کنار شومینه نشستهاند، و بعد از فلسطین و جنگ مینویسند، در تمام زندگیشان حتی صدای شلیک یک گلوله را هم نشنیدهاند، و اگر شنیده بودند به جایی که نمیدانم، فرار میکردند.»
غسان کنفانی که به او لقب «شهید کلمه» را دادهاند هرگز از سرنوشتش فلسطین نگریخت. او در سال ۱۹۳۶ در عکا شمال فلسطین به دنیا آمد، در یافا بزرگ شد و بعد از نکبت ۱۹۴۸، در حالیکه ۱۲ سال داشت همراه خانوادهاش به اردوگاه پناهندگان لبنان مهاجرت كرد. او سرزمین فلسطین را با دشتها، فلاتها، درهها، پرتقالها، زیتونها، انارها و شهرهای استوارش دوست داشت، عاشق سرزمینی بود که خطرناکترین و زشتترین توطئهی تاریخ بشریت، آن را ربود.
متفکر فقید مصری آقای غالیشکری در کتاب «ثوره المضادة في مصر» از سکوت غمانگیز حاکم بر مراسم تشییع نمادین کنفانی در شهر قاهره چند روز بعد این ترور مینویسد. هنرمندان و متفکران مصری در سکوتی سنگین با دستههای گل و بنرهایی در این مراسم راهپیمایی میکردند. روی دستههای گل نوشته شده بود که در حال تشییع جنازهی یک «غائب» هستند. زیرا بعد از انفجار ماشین، چیزی از جسد کنفانی و خواهرزادهاش باقی نمانده بود.
غالی مینویسد: «اگرچه مواد منفجره که با دقت در داخل موتور جاسازی شده بود، جسد غسان و خواهرزادهاش را که میخواست با او سوار شوند، از هم پاشید، بهطوریکه این دو جسد در چند لحظه به قطعات کوچک و گوشت سوخته تبدیل شدند، اما در میان آوار به جای مانده از انفجار هنوز کارت کوچکی،سالم بود. روی آن کارت با خط واضحی نوشته شده بود: درودها از اسرائیل.»