یکی از مشهورترین داستانهای تاریخ سیاسی آمریکا داستان جرجواشنگتن و درخت گیلاس خانهشان است؛ جرج واشنگتن در کودکی با اره تکدرخت گیلاس خانهشان را قطع کرد و وقتی پدرش پرسید چه کسی درخت را قطع کرده جرج با شهامت میگوید: من درخت را قطع کردهام... و به خاطر شهامت راستگویی، پدرش او را تنبیه نمیکند.
سیاستمداران آمریکایی از زمان جرجواشنگتن (نخستین رئیسجمهور تاریخ خود) تا کنون تاریخ طولانی را سپری کردهاند، آنها نمیتوانند مثل جرجواشنگتن راستگو باشند.
دروغگویی آنها تا جایی پیش رفته که افسانهی راستگویی جرجواشنگتن را هم زیر سؤال برده و با تردیدهای بیشتری همراه کردهاست، مثلا این لطیفه خیلی معروف است:
در مدرسه معلم از دخترک پرسید: چرا پدر جرجواشنگتن بعد از بریده شدن درخت گیلاس، جرج را تنبیه نکرد؟! دخترک گفت: چون هنوز اره در دست جرج بود. (یعنی راستگویی جرج در داستان معروف منتفی است و عدم مجازات نه به خاطر راستگویی بلکه به خاطر ترس پدر از عواقب احتمالی بودهاست.)
همان معلم از دخترک میخواهد که پای تخته برود و آمریکا را روی نقشه نشان بدهد، دخترک که سوزان نام داشت پای تخته رفت و انگشتش را روی قارهی آمریکا گذاشت. معلم گفت: عالیه! حالا بچهها، همگی بگویید کاشف آمریکا که بود: بچههای کلاس فریاد زدند: سوزان...
اما بخوانید این داستان را:
روز اول سال تحصیلی پسری به اسم سوزوکی در کلاس نشسته بود. او پسر یک سرمایهدار ژاپنی بود که به آمریکا مهاجرت کرده بودند. خانوم معلم در جلسه اول تصمیم گرفت چند سؤال تاریخی از بچهها بپرسد و گفت: این جمله «یا به من آزادی بده یا مرگ؟» از آن کیست؟!
سکوت سنگینی بین دانشآموزان آمریکایی حاکم شد. سوزوکی دستش را بالا برد و گفت: پاتریک هنری در سال ۱۷۷۵.
خانوم معلم گفت: درسته، حالا من از شما میپرسم چه کسی گفت: «حکومت از مردم، با مردم و برای مردم معنا پیدا میکنه؟»
دوباره بچههای کلاس نتوانستند پاسخ بدهند و سوزوکی دستش را بالا برد و گفت: جرجواشنگتن در سال ۱۷۶۳.
خانوم معلم بچههای کلاس را سرزنش کرد و گفت:
سوزوکی که تازهوارد است و از کشور دیگری آمده بیشتر از شما تاریخمان را میداند. یکی از بچههای کلاس زیر لب گفت: لعنت به ژاپنیها!
معلم پرسید: کی این حرفو زد؟!
سوزوکی با سرعت گفت: لییاکوکا در سال ۱۹۸۲ میلادی. (یاکوکا در آن زمان رئیس شرکت کرایسلر آمریکایی بود که از صنعت اتومبیلهای ژاپنی متضرر شد، ماشینهای ژاپنی بازارهای آمریکایی را درنوردیدند و گوی سبقت را از ماشینهای آمریکایی ربودند، به طوریکه سالنهای فروش ماشینهای ژاپنی پر از ثروتمندهای آمریکایی میشد که میخواستند با گرانترین قیمت، رکورد خرید را بشکنند.)
اینبار یکی از دانشآموزها از آخر کلاس گفت: داره حالم به هم میخوره.
معلم فریاد زد: کی اینو گفت؟! سوزوکی فورا دستش را بالا برد و گفت: جرج بوش پدر در سال ۱۹۹۱ به نخستوزیر ژاپن این حرف را زد. (در هشت ژانویه سال ۱۹۹۲ جرجدابلیو بوش در مهمانی که در خانه نخستوزیر ژاپن کیایچی میازاوا برگزار شده بود شرکت کرد. او که تمام بعد از ظهر دچار حالت تهوع بود بالاخره سر میز شام از حال رفت و روی پای نخستوزیر ژاپن استفراغ کرد. این حادثه به شدت پوشش داده شد و تا مدتها موضوع شوخیهای کمدینهای آمریکایی بود و همچنین در ژاپن نیز تا سالها بعد این حادثه در خاطر ژاپنیها باقی ماند، به حدی که فعل «Bushu-suru» به خاطر این حادثه جا افتاد که به معنی انجام دادن کاری که بوش کرد استفاده میشد.)
بچههای کلاس حسابی به هم ریختند و یک حرف جنسی ناجور نثار سوزوکی کردند. سوزوکی گفت: این جمله را بیل کلینتون در سال ۱۹۹۷ به مونیکا لوئینسکی گفت.
بچهها از دست سوزوکی کفری شدند. یکی از بچههای شرور و گندهی کلاس از جا بلند شد تا سوزوکی را کتک بزند. او گفت: اگر یه کلمهی دیگه حرف بزنی میکشمت!
سوزوکی نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و گفت: این جمله را گریکاندت به چاندرا لوی در سال ۲۰۰۱ گفت. (گری کاندیت، نماینده دموکرات از ایالت کالیفرنیا بود. رابطه پنهانی وی با دستیاری ۲۳ ساله بهنام چاندرا لوی پس از ناپدید شدن لوی فاش شد. جسد این زن جوان یک سال بعد در ۲۰۰۸ کشف شد و یک مهاجر غیرقانونی که هیچ ارتباطی با کاندیت نیز نداشت به قتل وی متهم شد.)
خانوم معلم با شنیدن جواب سوزوکی از حال رفت و بیهوش روی زمین افتاد. بچهها دورش جمع شدند. یکیشان گفت: او ما را ترک کرد! ...سوزوکی داد زد: ژنرال آمریکایی در عراق در سال ۲۰۰۵...
معلوم نیست آیا دانشآموزهای آمریکایی کلک سوزوکی را کندند یا نه، ... اما این طنز خیلی آموزنده درسهای زیادی درباره سبک زندگی آمریکاییها دارد...