m_80567425
m_80567425
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

بی اختیاری ادرار ورزشکار

یه روزی یه روزگاری، من، یه مربی ورزشی که همیشه در حال کار کردن با بازیکنانم بودم، با یه موقعیت خاص روبرو شدم. یه پسر جوون اومد تو باشگاه، چشماش پر از امید و ترس. اومد سراغ من و گفت: "مربی، من می‌خوام قوی بشم، ولی یه مشکل دارم."


من با یه لبخند گفتم: "هیچ مشکلی نیست که نتونیم حلش کنیم، بیا بگو چیه." پسرک گفت: "من... من مشکل بی‌اختیاری دارم." من با یه لبخند گفتم: "باشه پسرم، ما اینجا هستیم تا کمکت کنیم. بیا بریم ببینیم چی می‌تونیم بکنیم."


از اون روز به بعد، من و اون پسر هر روز کار می‌کردیم. من بهش یاد می‌دادم چطوری می‌تونه کنترل بیشتری روی بدنش داشته باشه، چطوری می‌تونه تمرکزش رو بالا ببره و چطوری می‌تونه با این چالشش کنار بیاد.


روزها گذشت و اون پسر روز به روز قوی‌تر شد. اون دیگه نمی‌ترسید، چون می‌دونست که ما همیشه پشت سرش هستیم. اون پسر، که یه وقت‌ها می‌ترسید حتی باشگاه رو وارد بشه، حالا یکی از بازیکنان قوی‌ترین ما بود.


بازیکن دیگه‌ای هم توی تیم بود، که رقیب اصلی این پسر بود. اون بازیکن همیشه سعی می‌کرد که این پسر رو از پا در بیاره، ولی این پسر با تمام تلاشش مقاومت می‌کرد.


وقتی روز مسابقه رسید، همه چیز عوض شد. این پسر، که یه وقت‌ها از باشگاه می‌ترسید، حالا توی میدان بزرگ قرار داشت. اون با تمام قدرتش بازی کرد و در نهایت تونست به پیروزی برسه.


این پسر، که یه وقت‌ها می‌ترسید حتی باشگاه رو وارد بشه، حالا یکی از بازیکنان قوی‌ترین ما بود و حتی به یه قهرمان تبدیل شد.


بی اختیاریبی اختیاری ادرارباشگاهیک_روز_جای_من
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید