خرده‌روایت‌های مادری
خرده‌روایت‌های مادری
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

سیزده. غریزۀ مادری

بعضیوقتا دقیقا تو لحظه‌ای که با خودم فکر می‌کنم،

«آها، اینجوری آروم می‌شه فسقلی! ای بابا چرا تا قبل از این به ذهنم نرسید و غریزه‌م کار نکرد!»

متوجه می‌شم که همون یه بار بوده و تمام!

البته بماند که گاهی هم جواب می‌ده و از اون به بعد با همون تکنیک آروم می‌شه.

مثلا یه بار روی گوش‌هاش رو با دستم پوشوندم و خوابوندمش. انگار راحت‌تر خوابید.

منتظرم دوباره امتحانش کنم ببینم غریزه‌م یه باره بوده یا همیشگی!

غریزۀ مادریگوش درد نوزادآروم کردن نوزادخوابوندن نوزاد
مادر شده‌م. نوشتن رو دوست داشتم. یه جایی لازم داشتم بنویسم و حرف بزنم با دیگران راجع به روزهای زندگیم. فکرهام رو بیارم روی کاغذ!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید