توی ماشین با فسقلی هستیم. آهنگ میخونه که موش سنجاب رو میبوسه چون بهش توی سرمای زمستون غذا داده.
فسقلی بوس میفرسته.
قلبم ضعف میره برای این کارش.
دیگه بزرگ شده و واکنشهاش واقعیتر و بیشتر و دقیقتر.
یهو اما میترسم.
فسقلی دیگه خیلی میفهمه.
از این به بعد هر چیزی که میشنوه مهمه...
مسئولیت بزرگیه
امیدوارم وسواس و عذاب وجدان منو رها کنن!