بلند شو… هنوز زندهای
به قلم: هانیه رحیمی
من توی زندگی بارها زمین خوردم.
خیلی وقتا فکر میکردم دیگه آخرشه.
فکر میکردم اگه پول داشته باشم، دیگه هیچ مشکلی نمیمونه…
اما فهمیدم بعضی چیزا با پول حل نمیشن.
وجدان، عشق، احساس، آدم بودن…
چیزاییان که باید با دل بهشون رسید، نه با حساب بانکی.
هر بار زمین خوردم، یه چیزی از خودم یاد گرفتم.
و حالا میدونم…
همه میتونن زمینت بزنن، ولی هیچکس نمیتونه جلوی بلند شدنتو بگیره.
توی این زندگی یه چیزهایی هست که قانون نداره…
نه قانون نوشته، نه قانون نانوشته.
فقط به یه چیز بستگی داره: وجدان.
اینکه بدونی کی باید ببخشی،
کی باید سکوت کنی،
و کی باید محکم وایستی.
نه چون کسی گفته،
چون دلت گفته، وجدانت گفته.
بعضی وقتا اون آدمایی که باید کنارمون باشن، نیستن…
شاید از دنیا رفتن، شاید دور شدن، شاید هیچوقت نبودن.
اما ردشون روی دل و ذهنمون مونده.
حرفاشون، نگاهشون، دردهاشون، تجربههاشون…
اونا هنوز هم یه جایی با ما هستن،
توی تصمیمامون، توی سکوتامون،
توی لحظههایی که باید بدون کمک بایستیم.
من توی زندگی بارها شکست خوردم.
ولی امیدمو از دست ندادم.
تا وقتی که اون بالایی هست، داره تلاشامو میبینه…
و شاید توی دلش میگه:
"دمت گرم… که با این همه سختی، هنوز وایسادی."
من فهمیدم…
برای انجام دادنِ یه کار بزرگ، فقط یه چراغِ روشن کافی نیست.
باید شناخت داشته باشی،
ایمان داشته باشی،
و عمل کنی.
وقتی میخوای راهتو ادامه بدی،
نباید از نردبان کسی بالا بری که بهش حسادت کردی…
یا با گرفتنِ حقش، خودتو بالا کشیدی.
این راه نه تنها دیرتر تموم میشه،
بلکه تو رو از درون هم خراب میکنه.
دنیا همینجوری به اندازه کافی بیعدالتی داره،
لازم نیست ما هم یه صفحهی دیگه بهش اضافه کنیم.
قبل از شروع، یه چیز خیلی مهمه:
مطمئن شو که نردبونتو جای محکمی گذاشتی.
نه روی دوشِ یه آدم دیگه، نه روی غرور، نه روی دروغ…
بلکه روی صداقت، زحمت، و ایمان به خودت.
توی این دنیا هم آدمهای ثروتمند داریم، هم آدمهای فقیر…
شاید ثروتمند راحتتر به بعضی از هدفهاش برسه،
اما فقیر نباید امیدشو به پول گره بزنه.
ما قراره به چیز دیگهای تکیه کنیم:
به تجربههامون، به زمین خوردنهامون، به بلند شدنهامون.
قراره امیدمون به دل و ذهنمون باشه، نه فقط به جیبمون.
چون خیلی وقتا، چیزی که یه مشکل رو حل میکنه،
نه پوله…
بلکه قلبته، ذهنتِ بیداره، و وجدانی که هنوز زندهست.
گاهی دنیا دستتو نمیگیره… فقط یه گوشه وایمیسته تا ببینه تو با دلت، با اشکهات، با ایمانت، چطور خودتو بلند میکنی.
و اون لحظهست که تو، حتی بدون صدا، فریاد میزنی:
"من هنوز زندهام."