تحلیلگر
تحلیلگر
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

فلسفه من در مورد زندگی مشترک

فرض کنیم یک شرکت داریم

تو این شرکت با یک نفر جنس مخالف شراکت داریم

(فعلا بحث ازدواج رو کنار بزارید)

هر کدوم ۵۰٪ سهام داریم

تو یک چنین شرکتی هر فردی وظایف مشخص و معینی داره که ملزم هست اونارو به نحو صحیح انجام بده

بدون کم و کاست

و در ضمن چون سود آوری شرکت خوبه و از طرفی اگه شرکت از هم بپاشه باید خسارت و مالیات و ... زیادی بپردازیم، یک تعهد درونی داریم که اون شرکت رو تا جایی که میشه حفظ کنیم

هر فرد ی وظایفی داره و از طرفی از طرف مقابلش ی انتظاراتی داره

اگه یکیمون کارمونو درست انجام ندیم، شرکت میلنگه

و این لنگیدن هم تا ی جایی ادامه پیدا میکنه و آخرش کار به دعوا و ... میکشه

اگه یکی کاراشو بندازه گردن اون یکی، طرف تا جایی تحمل میکنه و صداش در میاد

در ضمن

تو این شرکت هر کس ی وظایف اصلی داره و ی وظایف فرعی

اول باید به وظایف اصلیش برشه، بعد بره سراغ وظتیف فرعیش

کار بیرون و مشکلات بیرون هم ربطی به شرکت نداره

خسته ای، مشکل داری، درگیری فکری داری و ...

ربطی به شرکت نداره

اومدی شرکت باید کارتو به نحو احسن ادامه بدی

آره اون وسط که کاراتو انجام دادی میتونی گوشیتم ی چکی بکنی، به شرطی که به کارای شرکت آسیب نزنی

میتونی در حد ی چایی خوردن هم به خودت استراحت بدی چون میدونی که کارای شرکت رو زمین نمونده

حق مرخصی هم داری (این خیلی مهمه)

همه چیز هم نصف نصفه

اگه سود هم بکنیم نصف نصف

اگه ضرر هم بکنیم نصف نصف.

کلا باید وجدانت راحت باشه که با اینکه ۵۰٪ سهامداری و ۵۰٪ کارا بر عهده توه، ولی تو مثلا ۵۵٪ کار کردی و جلو وجدان خودت به اون همکارت دینی نداری

البته باید این وسط وظایف منصفانه و بر اساس توانایی های طرفین هم تقسیم بشه

این طوری نشه که یک طرف صبح تا شب بدوه و یکی همش تو استراحت باشه

تو این شرکت اول تو باید کاراتو درست انجام بدی بعد از طرف ایراد بگیری که چرا مثلا اون ۲٪ کارت داره میلنگه، نه اینکه تو همش گند بزنی و بخاطر جزئی اشکالات طرف مقابل دست پیش بگیری که ...

حالا بد هم نیست و به قول معروف به جایی هم بر نمیخوره که بعد از انجام وظایف خودت ی کمکی هم به اون طرف مقابلت بکنی

در ضممممممن چون طرف مقابلت ی زن خوشگل و مامانیه (یا ی مرد خوش تیپ و دختر کشه) میشه وسط اون وظایف شرکتی ی جای خلوت گیرش اوردی ی لبی هم ازش بگیری و ...

اون وقت این شرکت به جای اینکه بشه سهامی و تصامنی و ... میشه شرکت زندگی مشترک

و با افزودن چاشنی عشق و محبت میشه این شرکت رو به خوبی اداره کرد و به سود آوری رسوند

فلسفه من اینه:

زندگی مشترک مانند یک شرکت سهامی با ی جنس مخالف که اینجا به جز مسائل کاری، مسائل زناشویی هم جرئی از وظایف کاری اون هست

ولی باید همون اصول شراکت و عدم خیانت در شراکت و رعایت انصاف و... لحاظ بشه

هر کس وظایف اصلی و فرعی خودشو و تعهدات خودشو به نحو احسن انجام بده

به فکر سو استفاده از شریکش نباشه

به شریکش خیانت نکنه

و ...

دقیقا همون مسائل مربوط به یک شرکت و همکاری با یک شریک

هر کس باید بدونه تو هر قسمت از این شرکت، وظایفش چیه حد انتظاراتش چیه،

نه اینکه مثل دخترای ایرانی فقط وظایف طرف مقابلو بدونه و همش طلبکار باشه ?

اگه این اصول رعایت بشه، نارضایتی و مشکل و ... به کمترین حد میرسه.

هر فردی باید بدونه که وقتی وارد این شراکت میشه چه وظایفی داره چه تعهداتی داره و اصلا هدف از این شراکت چیه

باید بدونه که طرف مقابلش چه وظایف و تعهداتی داره

البته به نظر من خودش باید بدونه، اگه من بیام بگم که تو فلان وظیفه رو داری و باید به فلان تعهدت پایبند باشی و ... دیگه ارزشی نداره

در بحث انتظارات از طرف مقابل هم باید شرایط پیش آمده برای شرکت رو هم در نظر گرفت

و صد البته چون روابط دوستانه و عاشقانه و احساسیه باید کمی هم کوتاه آمد و تا جایی که طرف سواستفاده نکنه طرف مقابل رو مراعات کرد.


زندگی مشترکزنمردشرکتازدواج
تراوشات یک ذهن پر از آشوب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید