ویرگول
ورودثبت نام
لعیا یوسفی
لعیا یوسفی
لعیا یوسفی
لعیا یوسفی
خواندن ۳ دقیقه·۲ روز پیش

مصاحبه، اهمال‌کاری، ترس؟

این روزها مصاحبه می‌روم شرکت‌های مختلف، گاهی مصاحبه به مرحله دوم و سوم هم پیش می‌رود
مصاحبه‌ها جالب هستند، افراد مختلف با برخوردهای مختلف نسبت به سوابق فعالیتم، یکی با احترام می‌گوید سوابق ارزشمند، یکی با لحن نه چندان مناسب می‌گوید چرا از آن حوزه جدای شدی و به حوزه‌های دیگر رفتی؟ دیگری می‌گوید از فعالیت فقط در حوزه خاص صحبت کنم و در جلسه دوم، اصرار به آشنایی بیشتر و صمیمیت بیشتر دارد، البته بهتر است بگویم تلاش می‌کند بیشتر ارتباط بگیرد و مرا بیشتر بشناسد اما مگر می‌شود کسی را در یک ساعت شناخت و سعی کرد با گفتن آدم‌های زیادی در این اتاق از نگوهایشان صحبت کرده‌اند و موضوع آن‌ها فقط بین در و دیوار و من محفوظ مانده و من در ادامه حرف ایشان در مورد روحیه خودم برای برقراری ارتباط می‌گویم، من معمولا به هیچ کسی فشاری برای صمیمیت ایجاد نمی‌کنم، فضا ایجاد می‌شود نه به بهانه صمیمیت بیشتر بلکه این ویژگی من است، صمیمیت بیشتر یعنی مسئولیت بیشتر (به زعم من دیگر نمی‌توان بعد از شنیدن مشکلی، حرفی از همکار یا دوست به سادگی گذر کرد باید توجه و پیگیری کرد)، دوستی داشتم که شانزده سال رفاقت کردیم و او هرگز به نهان‌خانه جانم راه پیدا نکرد مگر می‌شود با گفتن این فضا امن است فضا را امن کرد، به نظرم هیچ لزومی ندارد امن بودن را به زبان بیاوریم بلکه این فضا حسی است و باید خود شخص احساس راحتی کند، از موضوع اصلی دور نشوم، این شرکتی که توضیحش را دادم دارای سابقه کاری است و به قول آن‌ها قطار در حال حرکت با سرعت زیاد است و من باید بدوم و خودم را پرت کنم روی قطار به عبارتی سرعت خود را چند برابر کنم تا همگام با آن‌ها شوم، کار بسیار پر مسئولیتی است اما بسیار جای یادگیری دارد و من تشنه یادگیری بیشتر و کار تخصصی‌تر.
شرکت دیگری می‌روم مصاحبه، به قول این تیم، باید کار گل کنم، استارتاپی هستند، در ابتدای راه هستند و باید جای چند نفر کار کنم تا راه بیفتد و رشد کند و سپس تیم را گسترش دهیم، قبلا کار مشابهی انجام داده‌ام، این شرکت نیز به سهم خود می‌تواند چالشی برای یادگیری زیاد باشد.
شرکت دیگری هم مصاحبه شدم شبیه کار قبلی است اما چنگی به دل؟ نمی‌دانم مرددم.
بین گزینه‌های مختلف هر چند هنوز درخواست قطعی همکاری اعلام نشده است اما من از خود این سوال‌ها را می‌پرسم کدام را می‌پسندی؟ شرکت استارتاپی که باید همراه باشی برای بزرگ کردن کودک و گسترش بازارش یا تلاش زیاد برای دویدن با سرعت زیاد برای همگام شدن با آن دیگری‌ها، کمی یا زیاد خسته‌ام، دوست دارم با این همه تلاشی که برای دیگران می‌کنم برای کسب و کار خودم بجنگم و آن را راه بیندازم، اما زمان لازم است تا محصولی که تصمیم به گسترش بازارش گرفته‌ام رونق گیرد و اصلا معلوم نیست که بشود یا نه، البته کار به این جا ختم نمی‌شود حتی اگر نشود حتما محصول دیگری را پیدا خواهم کرد، انگیزه بالایی دارم، مانده‌ام که اهمال‌کاری می‌کنم یا خسته‌ام و یا می‌ترسم؟ ترس تجربه مجدد چیزهایی که قبلا به مدت طولانی تجربه‌شان کرده‌ام، سال‌ها است که از حاشیه امن بیرون آمده‌ام و آن ترسی که صحبتش را می‌کنم متفاوت از ترس‌ شناخته شده است، اما می‌دانم که بسیار توانمندتر از آن هستم که فقط کارمندی باشم در یک شرکتی حتی اگر حقوق خوبی بدهند، نه آزادی مالی کامل دارم و نه آزادی زمانی. خواسته قلبیم این است که به سطح سوم آزادی برسم، می‌دانم باید بیشتر تلاش کنم، شاید همین نوشتن‌‌ها کمکم کند به ترس‌هایم غلبه کنم نسبت به چند وقت گذشته پیشرفتی در خصوص اقدامات داشته‌ام اما باز هم همانی که بودم را هنوز باز نیافته‌ام.

همین الان به ذهنم آمد که هفته آینده دوباره در ادامه این پست از پیشرفتم در هفته پیش رو بنویسم، این حرکت سازنده‌ای می‌تواند باشد.

مصاحبهاهمال کاریترسجنگ
۰
۰
لعیا یوسفی
لعیا یوسفی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید