ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا مکتب دار
علیرضا مکتب دار
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

قطار زندگی

#کوته_نوشت_۱



قطار زندگی می رفت و من پیاده و دلخوش بودم که زنده ام.

قطار که در دوردست ها ناپدید شد، من که فقط زنده بودم با حسرت و اندوه، چشمانم را بر آهن سرد ریل قطار سوار کردم و به دنبال قطار زندگی به راه افتادم. و تاکنون نفس نفس زنان در میانه دو خط ممتد و موازی روانم. کاش سوزن بان در ایستگاه بعدی قطار را متوقف کند و یا پسربچه ای بازیگوش، دستگیره اضطراری را بکشد.

من می خواهم سوار شوم.

قطارزندگیریلعمرکودک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید