ویرگول
ورودثبت نام
امین
امیندنبال سیر کردن روحش تو کلمات کاملا بی روح..
امین
امین
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

تابحال به خودم اهمیت داده ام؟؟

من دوباره گم شدم

رو جریان این سفر

به این سفر بدون بازگشت

دوباره برگشتم به بخشی از وجود جاودانه ام

موسیقی‌.

من خودم رو غرق کردم در دریای غم

دریای بی پایان

دریایی به وسعت عشق

موسیقی نواخته میشود

من هم با او همراه میشوم

دور از زندگی

دور از شادی

یک حس خوب میتونه در پوکر ترین صورت دنیا هم جریان پیدا کنه

من دوباره گم شدم

دوباره گم شدم دور از همه ی انسان ها

من روحم رو از همه دور کردم

چقدر خوب.

اون (روحم) خیلی خوشحاله و خوشحال بودن او باعث راحتی من میشه

اما یکم دلم گرفته

دلم میسوزه از جسمم که مجبوره ببینه

مجبوره حس کنه و بشنوه

من رو ببخش

اگه دست خودم بود ، هرکاری برات میکردم

هیچوقت بهت آسیب نمیزدم

همیشه برات بهترین بودم

بهترین دوستت.

من رو ببخش که دستم ازت دوره

نمیتونم تورا بگیرم و در کنار روحم روی نوت ها پرواز کنیم...

دکتر استرنج. فیلم زیبایی از دنیای زیبای مارول.
دکتر استرنج. فیلم زیبایی از دنیای زیبای مارول.

من گم شدم

گم شدم اما مسیر خودمو بلدم

میدونم که چطور از اینجا فرار کنم

اما خودم رو زدم به گم شدن

حدود ۱۰ سالی میشه از یک مسیر رد میشم

اما همین چند روز پیشه که به زیباییش پی بردم

دلم میخواد در این مسیر گم شم و دیگر خودم رو پیدا نکنم با اینکه میدونم چطور برگردم خونه



گوشم سوت میکشه

انگار زمان وایستاده

هیچ صدایی نمیاد

سکوت مطلق

صدای قلبم رو میشونم

می‌تپد و با هر تپش می گوید

زندگی

زندگی

زندگی

چرا اون اینقدر اینو ازم میخواد ؟

مگه من به اندازه ی کافی بهش رسیدگی نکردم؟

روحم میاد کنارم و با نیشخند میگوید

هه.

و آنگاه من در درون خود دنیایی رو خلق کردم

وارد دنیای خودم شدم و محو شدم

دنیای من سرشار از طبیعت بود

سرشار از زندگی

برای او

و برای روح.

دستان هم رو گرفتیم و گم شدیم

به جسمم گفتم آروم بگیر

حس خوب روح

و زیبایی درونم رو برایت میارم

تا از اون تغذیه کنی

نگران نباش من به همه ی وجودم اهمیت میدم

به تک‌تک قسمت های خودم

چون مال خودمه

اختیارش دست منه

نگران نباش، من همه ی تلاشم رو برای تو میکنم.

میدونم که تو نیز همراه من خواهی آمد چون کسی رو غیر از خودم نداری

هیچ کس دیگه ای تو را درک نمیکند و این فقط منم برای تو

برای تویی که برای منی.



و او من را میبیند و اشک در چشمانش جاری میشود

دستانم رو باز میکنم و به بغلم فرود می آید

مانند قطرات باران

به سبکی همون حس

همون حس معلق بودن

معلق بودن تو دنیای خودت

عذاب وجدان من فشاری بر روی شانه هایم وارد کرده که نمیتونم تکان بخورم

جوری دست روحم رو سفت و محکم میگرم

انگار امروز روز آخر زندگیمه

و قراره من رو از اینجا ببرند به دنیایی دیگر

اما من فقط میخوام تو دنیای خودم باشم.

بهش نگاه کردم و گفتم

میدونم هیچوقت بهت فکر نمیکنم و همش با کار هام ناراحتت میکنم

اما میدونم تو من رو خوب میشناسی و درکم میکنی

کاشکی اون لحظه فقط به فکر خودم نبودم و کمی بهت اهمیت میدادم

من خیلی خود خواهم

همینطور دستم را روی قلبم گذاشتم و نمایانگر صورت مظلوم او شدم

به او گفتم:

از این به بعد حواسم بهت هست

دیگه نمیذارم کسی به قلعه ات نفوذ کند

باشه؟

اون که‌ اشکاش روی صورتش خشک شده بود با لبخند نازی گفت:

باشه؛).

و اون لحظه بغضم گرفت

اما‌ بعدش لبخندی زدم و بهش گفتم

نگران نباش همچی درست میشه.

https://www.aparat.com/v/c61yew8
حسگماهمیت
۵
۰
امین
امین
دنبال سیر کردن روحش تو کلمات کاملا بی روح..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید