ویرگول
ورودثبت نام
ژالین بوک
ژالین بوکجور دیگری به کتاب ها نگاه میکنیم فروزان چون ژالین 🔥❤️‍🔥
ژالین بوک
ژالین بوک
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

سایه‌ی شغال، خشم ببر

روزی روزگاری، ببر نیرومندی در جنگل زندگی می‌کرد. هیچ حیوانی جرأت نزدیک‌شدن به او را نداشت. تا اینکه شغالی زرنگ، تصمیم گرفت به ببر نزدیک شود و از این رابطه، نفعی ببرد.

شغال، هر روز نزد ببر می‌رفت، از او تعریف می‌کرد، شکارهایش را ستایش می‌کرد و گاه‌گاهی هم برایش طعمه‌ای پیدا می‌کرد. ببر، کم‌کم به شغال اعتماد کرد و حتی گاهی از غذای خود به او می‌داد. شغال زرنگ، باهوش‌تر از آن بود که طمعش را زود بروز دهد.

اما شغال یک اشتباه کرد.

روزی که ببر زخمی شد و ضعیف بود، شغال پیش خود گفت:
«الان وقتشه! ببر قدرت سابق رو نداره. می‌تونم غذای بیشتری بگیرم یا حتی بر او حکومت کنم.»

پس شروع کرد به گستاخی، فرمان دادن، و بی‌احترامی.

ببر که این تغییر لحن را دید، گرچه زخمی و خسته بود، ولی فهمید که اعتمادش بی‌جا بوده.
با یک خیز، شغال را با چنگال‌هایش در جا از بین برد.

برگرفته از کتاب کلیله و دمنه

نبرد ببر و شغال
نبرد ببر و شغال

🎯 نکات آموزشی این داستان در برخورد با آدم‌ها:

  1. اعتماد یعنی فرصت، نه حماقت:
    وقتی کسی بهت اعتماد می‌کنه، یعنی در را باز کرده. نه برای سوءاستفاده، بلکه برای همراهی.

  2. سوءاستفاده از ضعف دیگران، فقط قدرتِ کوتاه‌مدته می‌ده:
    آدم‌ها ممکنه گاهی خسته یا آسیب‌پذیر باشن؛ اما همون‌ها اگه بفهمن که بهشون نارو زدی، زخم‌شون از بین می‌ره ولی اعتمادت نه.

  3. دوستی واقعی با طمع جمع نمی‌شه:
    اگه نزدیک کسی می‌شی، نیتت مهمه. آدم‌ها دیر یا زود نیت واقعی رو می‌فهمن حتی اگه نگن.

نکات آموزشیداستانکتابکلیله و دمنهاعتماد
۵
۰
ژالین بوک
ژالین بوک
جور دیگری به کتاب ها نگاه میکنیم فروزان چون ژالین 🔥❤️‍🔥
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید