سارا حیدرنسب
سارا حیدرنسب
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

اولین پست من

من مسلمانم.

قبله ام یک گل سرخ.

جانمازم چشمه، مهرم نور.

دشت سجاده من.

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.

سنگ از پشت نمازم پیداست:

همه ذرات نمازم متبلور شده است.

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.

من نمازم را پی “تکبیره الاحرام” علف می خوانم،

پی “قد قامت” موج….

**********

روشن است آتش درون شب

وز پس دودش

طرحی از ویرانه های دور.

گر به گوش آید صدایی خشک:

استخوان مرده می لغزد درون گور.

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است.

بانگی از دور مرا می خواند،

لیک پاهایم در قیر شب است.

**********

شاخه ها پژمرده است.

سنگ ها افسرده است.

رود می نالد.

جغد می خواند.

غم بیاویخته با رنگ غروب.

می تراود ز لبم قصه سرد:

دلم افسرده در این تنگ غروب.

**********

شب بود و چراغک بود.

شیطان ، تنها، تک بود.

باد آمده بود، باران زده بود:شب تر، گل ها پرپر.

بویی نه براه.

ناگاه

آیینه رود، نقش غمی بنمود:شیطان لب آب.

خاک سایه در خواب.

زمزمه ای می مرد.بادی می رفت، رازی می برد.



موجشعرسهراب
من دانشجوی رشته ی روانشناسی هستم و علاقه منده به فناوری و برنامه نویسی هستم. :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید