Karma
Karma
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

و چشم ها آغاز همه چیز بودند




https://www.aparat.com/v/htmqv



چشم ها روزی در جهان عدم نظاره گر غوغای ذرات عدم میان هستی و نیستی بودند ، دریاچه ای از اسرار خلقت بودند ، سکوت چه عاشقانه درون سیاهچاله ی چشم ها می رقصید و غوغا به پا کرده بود  ، چشم ها دریچه ی زندگی اند ، بدان ها که می نگری گویی دو دستی بر دامنت چنگ می اندازند که زندگی ام را بنگر خاکستر روز های خستگی ام را بنگر که هنوز روی ساحل شنی وجودم جا خوش کرده است . چشم ها متعلق به دیار ستارگان اند ، درونشان روزی ستاره ای درخشیده است و بعد ها  با برخورد شلاق های  زمانه به خاموشی و نیستی گراییده است که چشم هامان دگر درخشش سابق را ندارد . چشم ها گاهی خسته اند ، از سخن گفتم و نشنیدن ، از فریاد زدن و سرکوب شدن ، از شنیده شدن و توجه نکردن ، شب ها پرده ی حجاب به روی خویشتن می کشند که مبادا جهان را در چنین ظلمت آشکاری ببینند ، که مبادا گهی تر شوند و ظلمی در حق خود و حقیقت ظلمت کنند ، حقیقت در ظلمت است ، صحیح ، اما این چشم ها خود قلب دارند ، به سردی گاهگاهشان ننگر که  حکایت از زمستان های گذشته دارد ، این چشم ها نشان از گریستن های گاه و بی گاه دارند  ، آن روز ها زمانی که دروازه ی چشم هامان بسته بودند زمانی که دنیا در تقلای دیده شدن به سر می برد  ، فرشته ها به حالمان گریستند وزان اشک ها گوهری پدید آمد که در آرامگاه وجودمان خفت و اینچنین بود که چشم ها قدم به عرصه ی عالم نهادند و شدند تمام وجود معشوقان و عارفان و عالمان  ، اینچنین بود که چشم ها شدند تمام دارایی درویشی خسته ، چشم ها شدند صندوقچه ی اسرار پیرمرد تنهای کنار خیابان ، چشم ها قلب تپنده ی اسرار شدند که هر دم در انتظار دلدار به خود لرزیدند  ، آری چشم ها نماد نبودن ها بودند ، تهاجم رود ها بودند به زمین های خشک چهره ها و چون بدان نگریستیم واژگان به قلب تپنده ی کیهان وجود حمله ور شدند و سکوت بر درخت زندگیمان سایه افکند . در آن بیغوله ی کیهانی دانه های مروارید ستاره ای دست در دست یکدیگر نهادند و باریکه ای از پرتو هوش کیهانی بر آن تابید و چون مروارید ها در هم نگریستند موجوداتی نحیف از پشت پرده ی سیاه دنیا متولد شدند ، ردای تنشان زرین بود به مثال پرتوان مهر چون تاج ماه و آنگه که در زمین گام برداشتند آسمان پدید آمد ، دنیا ناگهان مرموز جلوه کرد ، سیاره ها از سرگردانی بیرون آمدند و وجودمان تهدیدی بود برای ظلمتی که ورای جهان خفته بود و این تازه آغاز ماجرا بود ....

چشمهادلنوشته
Born of darkness, condemned to silence ✨🌙[{~•°stargirl°•~}]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید