ویرگول
ورودثبت نام
سولماز معصومیان
سولماز معصومیان
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

حرف مُفت ( قسمت سوم )

- باید چیکار کنم ؟ یعنی اون موتوری اس که صبح دیدم؟ .

- دینگ: فقط 120 دقیقه وقت داری ... ثانیه شمار فعال شد 120... 119...118......

- با دست محکم روی سرم فشار میارم ،انگار فلج شدم ... بلندگوی بالای سرم صوت میزنه ... صدای آهنگ گوشیمه؟

- دینگ : دستتو از روی صورتت بردارو پاشو برو بالا اون میز ... فقط 60 ثانیه وقت داری

- از جام پریدم ... هول شدم به سمت میز رفتم ، پام یاری نمیکنه ... هنوز قدم سوم رو برنداشتم که پام پیچ میخوره و با زور خودمو جمع کردم که با مخ نیام پایین ، اوف پاشنه کوفتی چه وقت شکستنه ، تف به این شانس

- با هر بدبختی خودمو رسوندم به اون میز که دور تا دورش پُر بود از گلهای تازه ، از لیلیوم تا رُز و.... ای خدا ... چطوری برم روی این میز کوفتی ؟ لعنتی پُر از غذا و فینگرفوده .... اینها برا صدنفر ادم همیشه سیرند...انوقت تو همین محله چند نفر همیشه گشنه هستن ... لعنتی بِگرد دنبال اینکه چطوری بری بالای میز ... هان اون گوشه میز کنار دسته رُزها خالیه ... چطوری میخوای بری بالا ؟ بشین روی لبه میز و خودتو بکش بالا ...

- همینکه روی میز وایسادم ... صد جفت چشم چرخید سمتم ...

- سلام ، سلام ...

- مرجانم . چند دقیقه میخوام وقتتون رو بگیرم .

- چی باید بگم از چی باید حرف بزنم ، تو ذهنم سکوت عجیبی میشه ....وای خدا

- یاسی رو میبینم که یه قدم اومده جلو ....

- یه روز یه ماره عاشق میشه ، کلی براش ذوق میکنه و ازش تعریف میکنه و هیچ توجه ای از عشقش نمیبنه تا اینکه بالاخره یه روز میفهمه عاشق شنگ آبپاش شده ....

- باپوزخند دارن نگام میکنند.... هیچ وقت یاد نگرفتم قشنگ جُک تعریف کنم ....

- خانم لطفا بیا پایین ، خانم ، خانم با شمام ....

- ویبره گوشی را حس میکنم .... ادامه بده برو سر اصل مطلب ...

- خانم با شمام چرا نمیای پایین ... گوشه کُتمو از دست یارو میکشم بیرون

- من یه دخترم مثل شما خانمها ، یا حتی مثل شما آقا ادمم

- امروز به اصرار دوستام اینجا ... اصلا دلم نمیخواست بیام وسط این همه تجمل و خودشیفتگی .... یه پیامم برام اومدکه بیام و حرف های که چند وقته براش میجنگم رو بگم ... اما نمیدونم اون طرف کیه ولی هرکی هست همینجا.... یهو بازم صدای جیغ کَر کننده بلندگو بلند میشه

- دینگ : دهنتو ببند اگر یه کلمه دیگه از من بگی شک نکن یه اتفاق بد میافته ..

- باشه ، باشه تو رو خدا

- دوروم پُر از گوشی شده که دارن فیلم میگیرن...

- از چی فیلم میگیرید؟ هان از من ... فکر می کنید دیونه ام ... اره شما راست میگید من دیونه شدم ... مثل شما بیخیال نیستم .... بیخیال چی نمیشم ... بیخیال اون طفل معصومی که این موقع شب برا اینکه پول اجاره خانه عقب افتاده رو در بیاره تو خیابونا گل میفروشه از همین گُلا که دور این میز چیدید ... اون بچه ای که وقتی ازش میپرسی دوست داری بزرگ بشی چیکاره بشی ؟ میگه دوست دارم آشغالا رو بتونم جدا کنم و پول بیشتری در بیارم...

- به اون بچه ها دارم فکر میکنم که اگر محتاج چندغاز پول بیشتر نبود ممکن بود به حرف یه روانی سرخوش گوش کنه و شلوارشو بکشه پایین؟ .... هان حتما کلیپشو شما هم دیدید که دارید میخندید ... شما هم مثل اون روانیه از مسخره کردن اون بچه لذت بردید؟

- اون بچه هم دیدید که گیره یه متوحش دیگه افتاده بودش که انداختش توسطل ؟ با اون فیلم چقدر خندید؟ نخندید ؟ هشتگ گذاشتید ؟ پست گذاشتید وای وای چه ادم بدی ؟ همین؟ تمام کاری که با دیدن این فیلم ها میکنید همینه ؟ فقط میگه اه اه چه ادم بدی ؟

- اون دختر بچه رو دیدید که تو چهارباغ میاد و اصرار داره ادامس ازش بخرید ؟ چطوری از کنارش رد میشید ؟ هوم شاید با کلی فخر تو دلت میگید اینا باندند و نباید ازشون چیز خرید یا نه بگید عجب پدر ومادر بی فکری که بچه رو فرستادن تو خیابان .... اره اینجوری فکر میکنید ...

- ازش چی میدونید ؟ میدونید بابای زمین گیری داره که نمیتونه کار کنه و دوتا خواهر کوچکتر داره و خیلی شبها گشنه ان .... و باید خرج خانه رو بده ....

- به چشم های خیره نگاه میکنم و اب دهنمو قورت میدم ..... کی داره دستمو فشار میده .. بر میگرددم و یاسی رو میبینم که داره با چشماش التماس میکنه که بیام پایین ....

- مرجان جون عزیزم این لیوان آب بخور ...

- دینگه : باریکلا دختر خوب بود ... برگردی خونه مامان و بابات همونجان مثل همیشه ....

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید