طاهره رضایی پور مقدم
طاهره رضایی پور مقدم
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

تا به حال غرق شدن را لمس کرده ايد ؟

تک تک سکانس هاي زندگي ات جلوي چشمانت رژه مي روند ، رنگي ، با کيفيت ، بدون کم و کاستي
تک تک سکانس هاي زندگي ات جلوي چشمانت رژه مي روند ، رنگي ، با کيفيت ، بدون کم و کاستي

تا به حال غرق شدن را لمس کرده ايد ؟ ... غرق شدن در آب ، يا در قسمت هاي عميق زندگي ؟ ... فرقي نميکند ، هر دو شبيه هم اند ... زماني که انسان در حال غرق شدن است ، هر ثانيه برايش يک عمر ميگذرد ... تک تک سکانس هاي زندگي ات جلوي چشمانت رژه مي روند ، رنگي ، با کيفيت ، بدون کم و کاستي ... زمان غرق شدن " اميد " هم يارت مي شود و هم دشمن ات ... نه ميگذارد غرق شدن را بپذيري ، نه مي تواند کمکي به تو بکند ... چيزي شبيه برخ ميشود ، اميدت کم کم ته نشين ميشود اما همچنان زنده است ... تو نيز کم کم به انتهاي همه ي سکانس هاي تلخ و شيرين زندگي ات ميرسي ... وحشت اصلي آنجاييست که ناگهان دستي مي آيد و دستت را ميگيرد ... اميد زنده ميشود ، جان ميگيرد ، چشم و چالش باز ميشود ، رنگ و رويش باز ميشود ... اميد به زنده بودن و غرق نشدن از هر زماني برايت بيشتر ميشود ... ولي امان از ترس ، امان ... ترسي بر تو شروع به وزيدن ميکند ، آنقدر تند ميوزد که ناگهان همه ي وجودت را در بر مي گيرد ... ترس از اينکه نکند اين دست در نيمه ي راه دستت را ول کند و تو دوباره شروع به غرق شدن بکني ... براي کسي که مرگ را تا حد زيادي قبول کرده است ، سخت است دوباره زنده شدن ... براي همين مي ترسي ، مي ترسي و باز هم مي ترسي ... غرق شدن به خودي ِ خود آنقدر ترسناک نيست ، اما وقتيکه کسي دستت را بگيرد و اميد به نجات پيدا کني ، آنگاه ديگر غرق شدن برايت از هميشه وحشتناک تر خواهد بود

در خانه تنهاییم بسر میبرم اما در تمام لحظه های زندگی ایم حضور شما پیداست ،مادرم ،برادرم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید