طاهره رضایی پور مقدم
طاهره رضایی پور مقدم
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

دير زماني نيست که دريافته ام وقتي از کسي کينه اي به دل ميگيرم

دير زماني نيست که دريافته ام وقتي از کسي کينه اي به دل ميگيرم ، در حقيقت برده ي او ميشوم ... او افکارم را تحت کنترل خود ميگيرد ، اشتهايم را از بين ميبرد ، آرامش ذهن و نيات خوبم را مي ربايد و لذت کار کردن را از من ميگيرد ، اعتقاداتم را از بين مي برد و مانع از استجابت دعاهايم ميگردد ... او آزادي فکرم را ميگيرد و هر کجا که ميروم برايم مزاحمت ايجاد ميکند ، هيچ راهي براي فرار از او ندارم ... تا زماني که بيدارم ، با من است و وقتي که خوابيده ام ، وارد روياهايم ميشود ، وقتي مشغول رانندگي هستم يا وقتي در محل کار خود هستم ، کنارم است ، هرگز نميتوانم احساس شادي و راحتي کنم ... او حتي بر روي تُنِ صدايم نيز تاثير ميگذارد ، او مجبورم ميکند تا به خاطر سوء هاضمه ، سَر دَرد و يا بي حالي دارو مصرف کنم ، او لحظات شاد و فَرح بخش زندگي را از من مي دزدد ، بنابراين دريافته ام اگر نميخواهم يک برده باشم ، در دل نسبت به ديگران کينه و رنجشي نداشته باشم ... خود را در آيينه نگريستم و دريافتم ارزش من بيش از يک فکر نا آرام است.....

در خانه تنهاییم بسر میبرم اما در تمام لحظه های زندگی ایم حضور شما پیداست ،مادرم ،برادرم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید