محمودی هرازگاهی میپرسه: انصاری باز کجای این دنیا سیر میکنی؟ از نظر اون انصاری یه بخش فیلسوف داره که در خانوادهایی مذهبی دیده به جهان گشوده!
اون هرازگاهی میگه: انصاری خیلی سوال میپرسی! هر بحثی رو فلسفی میکنی! بهش حق میدم.نمیدونم جای اون بودم چطور برخورد میکردم. میبینم بعضی وقتا کلافه میشه، بعضی وقتا هم همراهه!
ازدواج بازی زندگی مارو به طورکلی عوض کرد. مثل بچگیا سریع خونه ساختیم و بعد خرابش کردیم. حالا داریم از نو میسازیم. این بار به جای خرگوشه، لاکپشته شدیم!
اولش باهم بازی نمیکردیم. هرکسی تنهایی تلاش میکرد یه خونهایی برای خودش بسازه. شبانه روزی فقط روی هدف متمرکز بودیم. میخواستیم برنده بازی باشیم. بعد دیدیم برای ما کار نمیکنه، حالمون بده.
پس جدا جدا به این نتیجه رسیدیم وقتی باهم خونه بسازیم، بیشتر بهمون خوش میگذره! وقتی تیم شدیم، حال و هوامون عوض شد. دیدیم تو این برهه از زندگی برای ما بردن مهم نیست، مهم اینه از اثری که ساختیم راضی باشیم. چه اهمیتی داره به نظر بقیه قشنگه یا نه؟
حالا ساختن، بازی موردعلاقمون شده!