معلم: کی میاد اول بخونه؟ همه به هم نگاه میکنن، خانم اجازه! من بیام؟ باشه زودتر بیا! بقیه نفس راحتی کشیدن، خطر از بیخ گوششون گذشت!
در حالی کنار میز معلم ایستاد که برق چشمانش برای همکلاسی هایش قابل درک نبود!
به نام خدا!
میخواستم برای یک بار هم که شده کتاب والدن از دیوید ثورو بخوانم. تصورم این بود که میتوانم با آن ارتباط بگیرم. سپس در بین جستجوهایم متوجه شدم که این فیلسوف آمریکایی از سعدی خودمان هم تاثیر گرفته و چنین دیدگاهایی به زندگی داشته. بعدش این فکر افتادم به جای آن به سراغ سعدی بروم. یک بیت از سعدی هم ملکه ذهنم شد. هرروز با خود تکرار میکردم.
گرت زدست برآید چون نخل باش کریم/ ورت زدست نیاید چو سرو باش آزاد
نمیدانم چرا این بیت من را ذوق زده میکرد. انگار ضرورت داشت دنبال سعدی بروم. خب قبول! فقط یک جورایی تنبلی ام می آید کتاب دست بگیرم، باخود میگویم چطور است پادکستی که مرتبط است گوش بدهی؟ دوباره جستجوها شروع میشود و به پادکست داروخانه سعدی میرسم. عالی است! با آن ارتباط میگیرم .
سپس از سعدی به قرآن رسیدم.
از خودم میپرسم چرا دنبال هر نویسنده، فیلم، مستند وکتابی بودی وقتی از ابتدا اصل کاری را داشتی؟ اصلا چرا انقدر سخت شده است کتاب چاپی دست بگیری؟ چرا انقدر مقاومت داری؟ به دلیل اعتیاد به این ماس ماسک؟
خب حالا که مقاومت میکنی بیا قرآن هادی را بریز علی الحساب شروع کن. باحال است! میتوانم شخصی سازی کنم، قاری و ترجمه دلخواه خودم را انتخاب کنم. فقط خدا میداند که این بندهاش تا قبل ازاین پی این چیزها نبود. شاید زمان مناسب این بنده الان بوده!
سپس این بنده دوباره برگشت به نقطه اول، از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
آهان یادش آمد، جوابش را سالها پیش در نزد سهراب سپهری یافته بود.
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
زیییییینگ؛ زییییییینگ! یکهو کلاس خالی شد!
معلم: خوب بود فقط یک نمره کم میکنم انقدر وقت کلاس را گرفتی نوبت به بقیه نرسید!