کیفیت تجربه ما از زندگی به کیفیت قوای جسمی و روحیمان وابسته است. هر چه آنها را بیشتر تقویت کنیم کیفیت بالاتری از زندگی را ادراک میکنیم که قبلا برای ما قابل تصور نبود. پیدرپی از پیله خود بیرون میآییم و دیگر نمیتوانیم و نمیخواهیم به آن برگردیم. مفهوم توسعه فردی در ارتباط با همین تحول تدریجی است که به نوعی معنای زندگی ما را میسازد. در ادامه مقاله در مورد این مفهوم و فایدهای که در زندگیمان دارد بیشتر صحبت میکنیم.
توسعه فردی چیست؟
توسعه فردی یک تعریف ساده دارد: بهبود خودمان برای آینده؛ منظور از آینده، هم آینده دور است و هم نزدیک. از همین لحظه بعد شروع میشود و تا انتها ادامه دارد. از روی این تعریف میتوان حدس زد که فرایند توسعه و رشد فردی هیچگاه تمام نمیشود و تا آخر عمر جریان دارد؛ چرا که همیشه و تا وقتی زنده هستیم، آینده پیش روی ما است.
در واقع توسعه فردی یعنی ما پیوسته روی خود کار میکنیم؛ خود را در تمام ابعاد جسمی، عاطفی، روانی و معنوی تقویت میکنیم؛ و به این ترتیب در زندگی روزمره و به ویژه در لحظههای سرنوشتساز و تعیینکننده، مهارتهای ذهنی و جسمی لازم برای گرفتن بهترین تصمیم و اجرای آن را خواهیم داشت. بنابراین، توسعه فردی به نوعی میتواند سکه شانس ما باشد؛ چنانکه سنکا، فیلسوف معروف روم باستان، میگوید: «شانس، تلاقی فرصت و آمادگی است».
توسعه فردی تمام ابعاد زندگی ما، از کنترل خشم گرفته تا مدیریت زمان و حتی تغذیه سالم را در بر میگیرد و راهکارهای مختلفی را برای بهبود در زمینههای مورد نظر ارائه میدهد که به مرور زمان با پیشرفت علم، بهینهسازی میشوند. اما مهم است بدانیم که هرچند بسیاری از تکنیکهای توسعه فردی بهطورکلی برای همه مفید و قابلاستفاده است، اما جزئیات آنها و اینکه باید روی چه چیزهایی تمرکز کنیم، برای هر کس بسته به شرایطش، ویژگیهای فردی و هدفی که دنبال میکند متفاوت است.
پس برای شروع فرایند، باید صادقانه با خودمان خلوت کنیم و ببینیم از زندگی چه میخواهیم؛ از خود بپرسیم چه چیزی در زندگیام به من اشتیاق میدهد و بدون آن نمیتوانم زندگی کنم؟ از چه میترسم و چطور با ترسهایم روبهرو میشوم؟ در زندگی به چه چیزی میخواهم دست پیدا کنم؟ کارهایی هر چند کوچک که همین الان می توانم برای بهتر کردن زندگی ام انجام بدهم کدامند؟ جواب دادن به این سوالهای مهم نیاز به فرصت کافی دارد؛ نمیشود یکشبه به آنها برسیم.
در نهایت هیچکس بهتر از خودمان ما را نمیشناسد و تصمیم سخت نهایی را باید خودمان بگیریم. طبیعتاً در این فرایند پایانناپذیر مرتباً باید اصلاحاتی را انجام بدهیم؛ هدفها و نیازهای جدید را بشناسیم و بر اساس آنها تغییرات لازم را ایجاد کنیم. دیگران میتوانند در مسیر توسعه فردی به ما کمک کنند، اما نمیتوانند بگویند ما چه میخواهیم.
باید مراقب باشیم گول تبلیغات دروغین که این روزها بازار داغی دارند را نخوریم. مردان و زنان اغلب شیکپوشی که وانمود میکنند ثروتمند و خودساخته هستند، درحالیکه در واقع برای ثروتمند شدن تنها به جیب ما چشم دوختهاند. بسیاری از آنها را حتی میتوان از نحوه صحبت کردن هم شناخت. انگار عمقی در کلام آنها وجود ندارد و حرفشان از دل بر نمیآید؛ بیشتر روی حواشی کارشان تمرکز دارند تا روی اصل و محتوای آن. از آن بدتر اینکه این توهم را در ما ایجاد میکنند که اگر موفق هستید باید پول کلانی داشته باشید و اگر ندارید یعنی موفق نیستید.
شاید وقتی با پاهای لرزان و مردد در ابتدای مسیر ایستادهایم واقعا بترسیم؛ اگر هیچ اتفاقی نیفتد چه؟ اگر متوجه شوم که هیچ استعداد خاصی ندارم و به جای خاصی هم نمیرسم چه؟ تنها یک دور باطل و بعد برگشتن به جای خود و حتی ناامیدتر از قبل؛ اما باید بدانیم اولین موفقیت خود در راه توسعه فردی را همان لحظهای که تصمیم به شروع گرفتیم به دست آوردهایم. مقصدی وجود ندارد و همیشه در مسیر هستیم. تا وقتی از مسیر بیرون نیامدهایم شکستی هم وجود ندارد. در ضمن قرار نیست کاری بکنیم که دنیا را تکان بدهد! قرار است خودمان را تکان بدهیم و آرام و بیهیاهو ذره ذره زندگی خود را بسازیم.
چرا توسعه فردی تا این اندازه اهمیت دارد؟
توسعه فردی به ما کمک میکند کنترل زندگی خود را به دست بگیریم. وقتی تکلیفمان با خودمان روشن میشود، بیشک روابطمان با دیگران هم بهبود پیدا میکند و هدفمندتر میگردد؛ عواطف خود را بهتر کنترل میکنیم و انعطافپذیرتر میشویم. حرفهای دیگران و حوادث بیرونی کمتر و کمتر روی ما اثر میکنند؛ شاید بتوانند ما را متاثر کنند، اما هرگز به عمق وجودمان، هسته درونیمان، راه پیدا نمیکنند. آنها مانند گردوغبار موقتاً فضا را تیره میکنند و بعد از مدتی فرو مینشینند.
وقتی دل به دریا میزنیم و کارهایی که تا به حال حوصله یا شجاعت انجامشان را نداشتیم امتحان میکنیم، بهتر میفهمیم چه ضعفها و قوتهایی داریم. ممکن است چشم اندازهای کاملا جدیدی پیش روی خودمان ببینیم و پتانسیل های پنهان درونمان را کشف کنیم. برای مثال شاید قبلا تصور می کردیم جرات حرف زدن نداریم، اما ناگهان به خود بیاییم و متوجه شویم که چقدر از صحبت کردن در جمع لذت می بریم!
توسعه فردی به ما چشمانداز و هدف و ابزارهای لازم برای حرکت به سمت آنها را میدهد؛ در نتیجه وقت و انرژی خود را هدفمندتر به کار میگیریم. زندگی ما دیگر روزهایی ازهمگسسته که میآیند و میروند نیست؛ بلکه این روزها همچون نقاطی یکبهیک به هم وصل میشوند و با همافزایی خود، ما را در بازی زندگی پلهپله بالاتر میبرند.
سخن پایانی
توسعه فردی چیز جدیدی نیست؛ در یک مفهوم، به قدمت تاریخ بشر است. انسانها نسلبهنسل تجربههای حکمت آموز و شیوههای حل مشکلات و رویارویی با سختیهای زندگی را به هم منتقل کردهاند و برای بهبود زندگیشان کوشیدهاند. اما کار کردن هدفمند روی خود، نیاز به کوشش و تعهد دائم دارد و این چیزی است که آن را دشوار میکند؛ راه حل این مشکل آن است که توسعه فردی را در ذهن خود مانند یک غول تصور نکنیم.
میتوانیم همین حالا آن را با قدمهای کوچک شروع کنیم؛ مثلا با خواندن همین نقلقول تکاندهنده و انگیزهبخش از چرچیل: «در طول زندگی هر فرد، لحظه خاصی فرا میرسد که دستی به مجاز روی شانهاش گذاشته میشود و انجام یک کار خیلی خاص به او پیشنهاد میگردد؛ کاری که منحصراً برای خود او ساخته شده است و با استعدادهایش سازگار است. چه غمانگیز است که آن لحظه وی را در حالی بیابد که برای آنچه میتوانست بهترین ساعت عمرش باشد، ناآماده یا بیصلاحیت است.»
شما چه فکر می کنید؟