کاترین کوچک
کاترین کوچک
خواندن ۴ دقیقه·۶ ماه پیش

حسابی مریض شدم :(

مریض شدم و دارم در تب میسوزم تنهایی

از صبح هم گلاب به روتون اسهال بودم متاسفانه.

اما خب... از صبح که اسهال بودم اصلا نفهمیدم قراره ویروسی باشه و قراره تب کنم و قص علی هذا.

ساعت 12:06 شبه. تا یه ربع پیش داشت بارون میومد که بارون اروم و ملو ولی خشمگینی بود.

به نظر خشم خدایان میومد.

یادش بخیر بچه بودم یه کارتونی میدیدم راجب خدایان مصر بود. خیلی زیبا بود اسمش اصلا یادم نیست ولی من اون خدایی که یه گربه طلایی گنده که خط چشم کشیده بود رو دوست داشتم..

یکم گوگل و چت جی پی تی سرچ کردم نوشته بود احتمالا انیمیشن پرنس مصر بوده باشه.

نمیدانم.

با دوستم حرف میزدیم. برام چند تا اهنگ فرستاد .

ممکنه فکر کنم چرا نخوابیدم. چون همیشه 10،11 خوابم دیگه.

نمیدونم

حالم بده . و موهام خیسه تازه از حموم اومدم منتظرم خشک شه خودش.

البته با کمک روبالشی داره خشک میشه بهرحال!

امروز گفتگوهای عمیقی با اشخاص مختلف داشتم.

وسط نوشتن رفتم تو اینستاگرام و کمی ریلز دیدم یهو دیدم ساعت 12:25 شد.

الان تبم قطع شد ولی .

حدود 30،40 دقیقه طول کشید تا ادالت کلد و کدِیینی که خوردم عمل کنه .

باید سریعتر بخوابم تا تاثیرش نرفته .

تنهایی مریض شدن انقدر غمگین و ناراحت کننده است که از خود مریضی اصلی دردناک تره.

به دوستم یک سری چیزها گفتم مثلا این که با این که این همه آدم دور و بر منه ( زیادن واقعا ، خیلی هم دوستشون دارم) اما همش از درون یک خلا عجیبی احساس میکنم که انگار هیچوقت قرار نیست پر شه. حتی اون موقع که رابطه طولانی مدت با عرشیا داشتم و رسما عاشقش بودم و یجورایی مرکز دنیای من شده بود.

باز به شدت احساس تنهایی و انزوا میکردم .

من در میان جمع و دلم جای دیگر است .

آدم بعضی وقتا با خودش فکر میکنه این دختره چققققدر ک*شر داره که بگه واقعا ؟ چرا حرفاش تموم نمیشه ؟ مگه اون مغز خالی نیست ! توش کاه مگه نریختن .

هفته پیش رفتم سونو . تنبلی تخمدان داشتم . دوباره کمی ترسیدم و با گریه به مامان بابام پشت فرمون زنگ زدم . گفتن مشکل بزرگی نیست چرا میترسی!

مامانم با چند تا دکتر زنان مشورت کرد و گفتن لازم نیست قرص هورمونی بخوره چون چاق نیست و علائم نداره.اما بهتره یک ازمایش خون بده . من نرفتم ازمایش خون بدم و فرض رو گرفتم رو اینکه واقعا تنبلی تخمدان دارم . امروز به یک عطاری مراجعه کردم و بهش گفتم بهم عرق رازیانه بده . عرق رازیانه 40 هزار تومن بود .

پرسیدم بدمزه است ؟ خودش و همکارش کمی فکر کردن و بعد خودش گفت : خیلی بدمزه نیست اما حتی اگر بود هم باید خورده بشه . چیزهای خوب هیچوقت خوشمزه نیستن. مثلا شیرینی همش ضرره.

(قرص های هورمونی سرطان زا هستند و مصرفشون در حالت عادی توصیه نمیشه، در کل تخمدان پلیکیستیک بیشتر با اصلاح سبک زندگی و راهکار های سنتی مبارزه میشه باهاش ، مخصوصا حذف قند که مهمترین کاره!)

امروز کلا 2 یا 3 نخ سیگار کشیدم با این که بارون شدیدی میبارید.

این اهنگه رو گوش بدید : Bunker-Balthazar

حالم خیلی بهتره راستی . ممنون از دکتر ها که این قرص های سرماخوردگی رو اختراع کردن . انقدر مریض نشده بودم که یادم رفته بود این داروهای معجزه اسا وجود دارن.

فردا ساعت 10:30 یه ازمایشگاه دارم که تا الان 3 جلسه غیبت کردم و غیبتام پر شده و با این وضع مریضی باید برم سر کلاس. ای خدا کمک .

دلم برای این همه بولشت پشت سر هم نوشتن به شدت تنگ شده بود. نمیدونم ایده خوبیه یا نه .

روزها به شدت عذاب وجدان میگیرم که نوشتن رو گذاشتم کنار و این پیج مسخره رو زدم که حتی توش هیچ پستی هم نمینویسم.

خیلی روزها هم از دانشگاه که میام از خودم انتظار دارم برم یه فیلم دانلود کنم برم بشینم درست حسابی ببینم. اما انقدر درگیر اینستاگرام گشتن و بعدش درست کردن شام و حموم رفتن میشم که اصلا وقت نمیکنم . بعد دوباره فرداش عذاب وجدان میگیرم که چرا به جای این کارا یک فیلم خوب و مفید ندیدم .

چی بگم والله..

یکی از اکسام که اصلا دوستش ندارم و حتی همونموقع که با هم بودیم چندشم میشد ازش ، دو سه روزه هی پیام میده. امشل دیگه پیام داده که 15 خرداد میای بریم مسافرت تالش ؟

بهش گفتم : چیه حوصلت سر رفته به من پیام دادی یا دختر بهتر پیدا نکردی ؟

بهش برخورد و نوشت : من اگه بخوام هزار تا دختر برام ریخته خودت کاغذ دربیار رو کاغذ تیک بزن من چند تا از معیارای دخترا رو دارم.

حالا پسره قیافش افتضاح ، هیکلش هم افتضاح لاغر. فقط پولدار و خیلی قد بلنده . شخصیتی هم تقریبا زیر صفر فکر کنم از ااون یه جملش بشه فهمید .

الان ساعت 12:43 شد. حدود 18 دقیقه است دارم پشت سر هم مینویسم که خیلی تاثیرگذاره.

اگه تا اینجا اومدید این اهنگ از RADIOHEAD هم گوش بدید :

RADIOHEAD-TRUE LOVE WAITS,LIVE IN OSLO

خب دیگه به نظر میرسه که خداروشکر حرفهام دارن تموم میشن . شاید بخاطر اینکه صدای اهنگ یهو خیلی بلند شد و تمرکزم رو به هم زد. شاید هم .... نمیدونم.


جمعه ظهر دو نفر مهمون دارم :)) عمه ام و دختر عمه ام . میخوام براشون تهچین مرغ درست کنم .





عذاب وجداناحساس تنهاییجی تیسبک زندگی
فرفری و سرخوش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید