کاترین کوچک
کاترین کوچک
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

سه شنبه؛ طبقه دوم دانشکده کنار ابخوری دعوا کردیم

فورس ماژور باید حرفهای دلم رو بنویسم

امروز دوستم( اقای ع) بهم گفت سه شنبه که طبقه دوم دانشکده کنار ابخوری با هم دعوا کردیم و من کمی اشک توی چشام جمع شد و گونه هام سرخ و سفید شد... داخل چشمام یک واقعیتی رو دیده که اگه بقیه هم اون رو ببینن بسیار شگفت زده میشن

گفت تا شب به اون نگاه من فکر کرده و امیدواره من بتونم واقعا به اون حقیقت وجودم دست پیدا کنم قبل از اینکه چیز های جسمانی و کم اهمیت حواسم رو پرت کنن .

من خیلی اقای ع رو دوست دارم و فکر نمیکنم هیچوقت کسی مثل اقای ع بتونه شبیه به من باشه !

اون نگاهی که میگفت رو حداقل 40،50 بار به دوست پسر سابقم کرده بودم . ولی این اولین باری بود که اقای ع به این قسمت از وجود من دست پیدا کرده بود و اینطوری متحیر شده بود !

اکسم واقعا بیلیاقت بود خدای من!

فردا دو تا امتحان دارم . امروز باشگاه نرفتم و بجاش یه ساندویچ نامینو که 800 کالری داشت خوردم و الان کمی عذاب وجدان دارم .

الانم به زور قهوه و ابجوش بیدارم شاید یکم درس بخونم . فعلا که اومدم تو ویرگول مینویسم . خخخخ

دارم انلاین البوم جدید شایان اشراقی رو همزمان گوش میدم . جالبه!

بای


عذاب وجداناخلاقیاتدانشکدهشب امتحان
فرفری و سرخوش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید