ویرگول
ورودثبت نام
دکتر صونیا بهمنش
دکتر صونیا بهمنش
دکتر صونیا بهمنش
دکتر صونیا بهمنش
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

مادر

نویسنده: دکتر صونیا بهمنش

مادر...

نامی که وقتی بر زبان می‌نشیند،

جهان درونم آرام می‌شود.

تو نه تنها زنی بودی با دست‌های خسته،

تو آغاز هر صبحِ منی،

و پناه هر شبِ بی‌قراری‌ام.

در نگاهت، دریاها آرام می‌شوند،

و در آغوشت، کوه‌ها فرو می‌ریزند.

مادر،

تو واژه‌ای نیستی که در کاغذ بگنجد،

تو شعری هستی که خدا خودش

با دست‌هایش نوشته،

بر قلب من.

من هر بار که خم می‌شوم از رنج،

به یاد می‌آورم قامت تو را،

که خم نشد،

که ایستاد،

که با زخم‌های پنهانش

راهی برای من ساخت.

ای کاش می‌شد

دنیا را در دستانت بگذارم،

و بگویم:

تمام این عشق،

تمام این زندگی،

از توست، مادر.

۱
۰
دکتر صونیا بهمنش
دکتر صونیا بهمنش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید