عطیه حزیت
عطیه حزیت
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

داستان زهره

سلام ساسان ،چه خبر؟بهتری

ساسان:خوبم زهره بهترم "

=داروها را منظم می خوری؟

-آره ،خوردم بهتر میشم نگران نباش!

زهره دست روی پیشونی گذاشت و دستش را پشت کمر ساسان گذاشت کمکش کرد

که بلند شود .باناراحتی گفت:اصلا قید خودت نیستی !لا اقل به فکر من باش ...

یک هفته هست دارم میرم و میام ولی هنوز تب فروکش نکرده!بلند شو بریم

بیمارستان پاشو....

ساسان راضی به رفتن نبود ولی با اصرار زهره رفت ،توی مسیر  بی حال روی صندلی

جلو لم داده بود .در بیمارستان ساسان را برای تشخیص این تب بالا بستری کردند.

یک هفته بعد زهره و ساسان که سرحال شده بود برگشتند به خانه ،

زهره با خوشحالی گفت: خداروشکر بهتر شدی  !خیلی نگران بودم و الان خیالم

راحته که تب توهیچی نبود جز یک سرماخوردگی معمولی!

-زهره واقعا ممنونم   خیلی زحمت کشیدی ! دیگه بر می گردیم مثل قبل  مثل

دو کبوتر عاشق {آشیونه ای می سازیم از جنس عشق و توی اون عاشقانه های

اجرا می کنیم که به یادگار می مونه...}

زهره لبخندی زد و گفت :حنما حتما در این اشیونه جوجه های ما متولد میشن،

و زد زیر خنده و ساسان هم خندید  .

زهره و ساسان واد خونه شدند و بعد صرف نهار  مختصری استراحت کردند ،

-زهره شب بمون نرو پیشم باش

=نمیشه به مامان گفتم میام

-چرا این مامانت با مسئله صیغه ما هنوز کناز نیومده!

=نمیدونم ،مامانمه دیگه !میگه چرا ساسان عقد دائمت نمی کنه (یه سکه هم شد مهر

اخه این چه عقدیه...)

-خوبه هنوز مامانت واقعیت را نمیدونه!

=ببین ساسان بهش نگفتم من با یه شاخه گل رز 7هزار تومنی 2ماهه صیغه تو شدم!!!

-چیزی بهش نگو ،حوصلش را ندارم همینطوری نگاهش سنگین هست{خدایا

از این سنگینی نگاه خانم خلیقی نجاتم بده....}زد زیر خنده.........

-ساسان !واقعا جدی میگم مامان دیگه نمی گذاره بیام ،بابا نمیدونه من صیغه هستم

بابا میدونه من در یک تولیدی کار می کنم .تکلیف منو روشن کن.

ساسان به سمت زهره آمد بغلش کرد و موهاش را نوازش کرد و گفت :خودت میدونی

همه زندگی منو .......

=ببین بله میدونم !2برادر هستید کارخانه تولید لامپ دارید ولی مشکل شما طلاق

پدر و مادر شماست که هر کدام سهم خودشان را از کارخانه می خوان..اخه من چی کنم؟

-زهره جان گوش بده به من:من به مامان تو را نشون دادم عکست را دیده ولی

قبول نمی کنه !مشکل اینجاست ،میگه اینو از کجا جستی ؟بهش حقیقت را گفتم

تو را در پارتی شبانه دیدم و عاشقت شدم و تو تنها دختری بودی که تو دست پسران

دیگه نبودی ...-

=ساسان همه این مطالب را هزاران بار گفتی !ولی نمیشه باید تکلیف من حل بشه

امشب هم بگم خونه دختر خاله موندم  باشه میگم!ولی آخرین مرتبه است.

-ممنونم اوممممممممم چقدر خوشحالم پس پاشو شام درست کن ،تا فکری به حال

خودمون بکنیم.

یک شب رویایی برای هر دو رقم خورد ولی چه فایده زود مثل حبابی در هوا ترکید!

=ساسان من باید برم ،مامان سه مرتبه تماس گرفته من خواب بودم ،فعلا خداحافظ!

-زهره صبر کن ،صبحانه بخور ..

=نه دیر شده باید برم.

صدای کوبیدن در به هم ساسان را در هم ریخت ،واقعیت را به زهره چطور بگم ؟

-اقای دکتر نتیجه آزمایش چی شد؟

=خانمتون کجاست؟

-دکتر رفته رستوران چایی بگیره ،مشکلی هست؟

=پس می مونم تا این خانم بیان!

-شما بفرمائید من به ایشون میگم ..

=خب باید بگم شما مشکوک به ایدز هستید

-چی آقای دکتر !!!

=رض کردم ایدز دارید باید تحت درمان باشید و همسرتان چند وقته دارای رابطه جنسی

با شما هست.

-دکتر 2ماهه

=خب شما 4ماه قبل بیماریتان شروع شده و ایشون هم بیمار هستند اگر باردار باشند

بچه هم باید بررسی بشه

-نه دکتر نگید نه نه

=شما رابطه خارج از خانواده کی داشتید ؟

5ماه قبل توی یک پارتی خانمی آمد و 6نفر در طول 1ساعت با آن زن بودند.

=خب همین !متاسفم واقعا دچار شرایط سختی شدید.ولی با دوستانتان تماس بگیرید

و اطلاع بدهید و حتما تاکید کنید بیان تحت درمان بیمارستان ما ،منتظرشون هستم.

ساسان چای را نوشید ،دلهره شدیدی داشت زهره بنده خدا چه گناهی داشت

این که یک ساله اصرار می کنه ازدواج کنیم .(چه خاکی بر سرکنیم).....

تلفن زهره زنگ می خوره و زهره جواب میده و بعداز تلفن زهره از هوش میره......

بعد 3ساعت زهره پیام میده :مثل یک مرد فکر کن !کی مقصر بوده ...

تو ...مخالفت های مادرت....سخت گیری مادرم....نیازهای جنسی تو....پارتی های

بی درو پیکر شبانه  .........زنان خیابانی ............نیاز مالی یک زن ..............

......................................................

#عطیه حزیت20آبان1400نوشته شده


زهره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید