صدای جیغ ادمهای اطرافم داشت دیونم می کرد
صبح با صدای گریه بیدار شدم ،خیلی بد بود .ترس همه وجودم رو گرفت.
این همه جیغ برای چی بود،پتو رو کنار زدم و به سمت پنجره دویدم.
مادر تو حیاط گریه می کرد و روسروصورتش می زد،زن داداش از هوش رفته بود .
خواهرم سمیرا داد می زد داداش !!! ما الان چه کار کنیم بدون تو؟
مع یی ننننننننننننننن ،همه کسم..بی کس شدیم
با عجله به سمت حیاط رفتم.تا منودیدن بیشتر جیغ زدن ،مادرگفت:
مرتضی !!مرتضی!!!بدبخت شدم برادرت معین دیشب مرده!
به زمین نشستم پاهام جون نداشت ،معین نان آور خونه شده بود ،با این که بیست و چهارسالش
بود جای پدر تو پست گاز کار می کرد.ای وای زنش ....
من هم هق هق گریه کردم، می کوبیدم تو سرم ،دیگه مرد این خونه من بودم !!!!!
سمیرا می گفت :دیشب پست گاز آتش گرفته ومعین همراه آتش نشانی
برای خاموش کردن میره و بعدش......................... خدامنو مرگ بده!
شنیده بودم مرگ جوون سخته ،ولی شنیده کی بود مانند دیدن!
چون من بسوز تا بدانی چه می کشم......احساس سوختن به تماشا نمی شود
این شعر رو برای چهلم معین با خط خوش نوشتم زدم به دیوار خانه.
شش ماه گذشته زن داداش خانه مادرش رفته ،من به پارک رفتم پیش دوستان
یک مرتبه صدای جیغ بلند شد،پسری را توی پارک چاقو زدن!
صدای جیغ آدمهای اطرافم داشت دیونم می کرد....یاد مرگ معین افتادم.
هر جیغی هر کجا می شنوم...انگار معینه که دیشب مرده!
خدارحمتت کنه برادرمهربانم
#عطیه حزیت 11اسفند1400نوشته شده