علیرضا نجاری(آرمان)
علیرضا نجاری(آرمان)
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

صدای بهار

بسم تعالی

صدایی در گوشم آهسته می پیچد

گویا خطری در راه است

آمدن بهاری با برگ های زردش

تمام چشم ها را می‌ترساند و

گوش ها را کر می‌کند

آری...!

تنها آنان که در طوفان ها کوهی استوارند می‌دانند جهان آنچه شما دیده اید و

لمسش می کنید نیست

بلکه آن ست که وصفش می کنید

همان گربه ای که جوجه های مزرعه را

با خشم می بلعد می تواند در چشم شما

حیوان آرامی باشد که تنها از دست صاحب مزرعه تکه گوشتی می خورد و هر روز در کنار رودخانه ها قدم می‌زند و غروب و طلوع خورشید را نظاره می کند

زیبایی را در چه می‌بینی...؟

زیبایی در آنچه شکل می‌گیرد

که تو تخریبش میکنی

نه آن چیزی که بنای برج بلند و بالایی با مشعل های الماس است و

یاقوت ها از سرش آویزان

آن صدا را تو هم می‌شنوی...؟

آری...!

همان صدایی که از آمدن بهار می‌گوید

فریبش را مخور

کسی نمی داند اگر مردم جهان از سرمای زمستان می مردند و یک نفر زنده می ماند

بهار همان فصل شکوفه ها بود یا نه.....!



علیرضا نجاری( آرمان)

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید