علیرضا نجاری(آرمان)·۱ سال پیشساقی تازه کارهوا خیلی سرد بود، سرد و تاریک عین سگ از همه چی میترسیدم حامد هنوز نیومده بود نمیدونستم بهش زنگ بزنم یا منتظر بمونم تو همین فکر بودم که یه…
علیرضا نجاری(آرمان)·۱ سال پیشزیر زمین-امیر! مرض داری؟ عین آدم بازی کن! -حالا چیشده مگه؟ افتاد میریم میاریم-من دیگه نمیرم اون دفعه رو پله اول افتاده بود عین سگ میترسیدم بیارمش-…
علیرضا نجاری(آرمان)·۱ سال پیشمکتبمکتب! غم های من از تو کمتر نیست دلم تنگ دیر رسیدن هاستکه میرزا سرم فریاد کند-آی پسر صفا! دستتُ بیار جلو تو هنوز آدم نشدی کسی نمیداند شاید…
علیرضا نجاری(آرمان)·۱ سال پیشاولین آرایشمیان قصری در فیلادلفیا ملکه ای زندگی میکرد با قدی کوتاه،موهای فر و چهره ای کریه المنظر که علاقه بسیاری به کودکان داشت اما رخش تمام بچه ها…
علیرضا نجاری(آرمان)·۲ سال پیشاضطراب ناببه نام خداسایه ها همه جا را گرفته بودند صدای نفس هایشان را میشنیدم انگار تمام غم های عالم بر سرم آمد و خانه خرابم کرد لحظه ای که او در بله…
علیرضا نجاری(آرمان)·۲ سال پیشاحساس من❣﷽❣????????????????دفتر دل را بنام عشق میگشایمآری من آنچه نوشته ام را بهتر آموخته ام احساس من شبیه پرستویی ست که در کنار تو…
علیرضا نجاری(آرمان)·۲ سال پیشحسرت سیب هازمان در جای خود میماند هیچ جنبنده ای از جای خود تکان نمیخورد شبیه مرغی که رویایش پرواز در اوج آسمان هاست جوجه گنجشک خیسی که در میان حوض ب…
علیرضا نجاری(آرمان)·۲ سال پیشپرچم سیاهمی دانی با این پیچ و تاب خوردن ها یاد چه میافتم...؟ اولین باری که در خانه لبخندی حواله ام کرد و آرام سرش را بر شانه ام گذاشت و سنگینی سرش…
علیرضا نجاری(آرمان)·۲ سال پیشصدای بهاربسم تعالی صدایی در گوشم آهسته می پیچد گویا خطری در راه استآمدن بهاری با برگ های زردش تمام چشم ها را میترساند و گوش ها را کر میکند آری...!…
علیرضا نجاری(آرمان)·۲ سال پیشکلاس توصیف عشقافکارم را لبان استاد احاطه کرده بود دیگر شبیه گذشته خبری از بی حواسی نبود تمام وقت در فکر این بودم که اگر گفت سوالی را پاسخ دهم چگونه بی…