نفیسه یعقوبی
نفیسه یعقوبی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

از روزگار کارمندی قسمت اول: اوضاع خیلی خراب است.

همکارم کنارم می آید و نگاهی به دورو بر می‎کنه و می‎گه شنیدی میخوان نیروها را تعدیل کنن؟ و به من نگاه می‎کنه تا تاثیر کلامش را در من ببینه، خب من خوشبختانه مدتهاست با این ترس کنار آمده‌‎ام، شاید تنها فایده سال‌ها شغل عوض کردن همین باشه که می‌دونم بهرحال بی‌کار نمی‎‌‌مونم.می‌‎گم نشنیدم و به کارم ادامه می‌دم.

خیلی از محیطهای کاری با احساس ترس و عدم امنیت برای کارمندان همراهه. از سویی کارفرماها از ابزار ترس استفاده می‎کنند مثلا گاهی این فکر را به کارمند القاء می کنند که هر لحظه ممکن است اخراج شوی و بیرون کلی آدم منتظرند تا جای تو را بگیرند.از سوی دیگر کارمندانی هم هستند که این صحبتها را دهان به دهان می‎چرخانند و به این جو روانی پروبال می‎دهند.

یادم می‌‎آید روزی که با ذوق و شوق برای آقای رئیس از رزومه و تجربه هایم و ایده‌‎هایم گفتم و پیشنهاد فعالیت‎های تخصصی تر را دادم، ایشان با پوزخندی به من گفتند کلی دکتر و مهندس پشت این در و درون همین اداره هستند که می‎خواهند جای تو را بگیرند بهتر است به کار فعلیت بچسبی و حواست به رقبا باشه، احساس خشم داشتم فکر کردم قصد داره من را تحقیر کنند اجازه ندادم باورها و افکارش روم تاثیر طولانی مدت بگذاره و برای آینده کاری‎م تصمیمات جدیدی گرفتم.

درچنین محیط کاری نگاه بالا به پایین وجود دارد مدیران از ابزار تهدید و ایجاد ترس برای مدیریت نیروهای انسانی استفاده می کنند و به جای خلاقیت ، همدلی و مشارکت دراین محیط ترس و خفقان حاکم است و هیچگاه نه کارمندان رشد می کنند نه سازمان و نه جو سالمی حاکم است.


خب اگر ما به عنوان یک کارمند در چنین محیطی بودیم باید چه کارکنیم؟

چیزی که به ذهنم میرسه پرورش مهارتها است، چه مهارتهای سخت و حرفه ای و چه مهارتهای نرم. مثلا مهارتهای ارتباط موثر، موجب می‎شه بتونیم جرأتمندانه خواسته ‎های‎مان را بیان کنیم و برای حقوق‎مان مذاکره کنیم. درعین حال انجام فعالیت هدفمند و افزایش اعتماد به نفس به ما کمک می‎ کنه به خودمان باور داشته باشیم.

حتی الامکان به جو روانی پروبال ندهیم و وارد بازی‎های سیاسی و حاشیه ساز محیط‎های کاری نشویم و اجازه ندهیم هیچکس به مرزهای ما تجاوز کنیم البته بدون پرخاشگری و شجاعانه.

وقتی ما به عنوان کارمند یا عضوی از یک جامعه قوی و توانمند باشیم مسلما انتخابهای بیشتری داریم، کمتر دچار ترس می شویم و تصمیم‎ هایمان برمبنای آنچیزی است که می خواهیم نه ترس‎ها و ناخواسته های‎مان.از آن سو، مدیران یا بالا دستان نمی توانند هرگونه که بخواهند برما حاکمیت کنند و با اهرم ترس ما را سرجای خود بنشانند. در این بین نقش باورها هم بسیار مهم است اگر من به خودم و توانمندیهایم باور نداشته باشم و فکر کنم کار و شغل و موقعیت مناسب کم و محدود است این باور به من آسیب می‎زند.

شما هم تجربه هایی از این دست داشتید؟

کوچینگمهارتهای زندگیتوسعه فردیکارمندیکوچینگ سازمانی
کوچ، کوهنورد، طببیعتگرد، عاشق سفر، مطالعه، ماجراجویی و پژوهش. یک آدم معناگرا و عمیق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید