بعضی وقتا وقتی میرم تو حس غروب های جمعه به این فکر میکنم
این جهان هیچ هست
شعر مولانا

دنیا همه هیچ اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
نمیدانم چهقدر استعدادهایی که به خاطر دست روزگار بینتیجه ماندند،
چهقدر آدمهای با پتانسیلی که اگر جای کسانی که وضع مالی نسبی خوبی داشتند زندگی میکردند، الان تبدیل به شاخهای غولپیکر روزگار میبودند و اکنون در قبرستانهای فکر قرنها از مرگشان میگذرد و کسی یادشان نمیکند.
تنها راه تسلی خاطر در این جهان، راه مولوی است:
پس باز به قول او :

ای بابا....