ویرگول
ورودثبت نام
معین آذری
معین آذری
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

در جست و جوی همنشین ابدی

بالاخره پس از مدت ها تصمیم گرفتم کاری که در ذهن دارم را انجام بدهم و از این سردرگمی در بیایم پس شروع کردم به تماس گرفتن با تک تک دوستانم البته منظورم آن هایی است که برایشان مرده بودن یا زنده بودن من مهم نبود منظورم آن دوستانی است که بودنشان فقط وزنه و بار اضافی برای من بودند و مرا با کارهایی که نمی کردند می آزردند.

پس از هزار و یک مشکل همه آن ها را در مکانی که اولین بار هم را دیدیم جمع کردم همه آن ها منتظر بودند که من بگویم چه شده

-سلام به همه دوستان عزیزم که تا اینجا من را همراهی کردند امیدوارم روز خوبی را تجربه کرده باشید چون قرار است اندکی خراب شود

من نمیدانم مشکل کجاست ولی واضح است که تک تک ما با هم مشکل داریم مشکلاتی که هیچ گونه حل نخواهند شد مثال آن مشکل ها کم توجهی است بله منظورم این است که بی توجه شدید و حداقل از من خبری نگرفتید و بین خودتان و من دیواری قطور کشیدید هیچکدامتان تاکید میکنم هیچکدامتان در این یک ماه گذشته کوچکترین خبری از من نگرفتید هیچکدامتان نگفتید حالت چطور است هیچکدامتان نگفتید وضع زندگیت چطور است هیچکدامتان حتی جواب پیام های من را ندادید و من دلخورم آن قدری دلخور هستم که دیگر رابطه دوستی با شما را به هم بزنم و دیگر سراغتان را نگیرم و تصمیمم را هم گرفته ام شما دوستان عزیز زندگیتان بدون من بهتر خواهد شد نمیدانم شاید از ابتدا این دوستی اشتباه بود شاید هم تاریخ انقضای دوستیمان سر رسیده است و فکر میکنم ماندن با شما کسانی که حتی نمیدانستند من مرده ام یا زنده بزرگترین اشتباه زندگیم خواهد بود پس همین امروز و همین حالا تمامش میکنم و مطمئن هستم بدون من به شما بیشتر خوش خواهد گذشت و هیچوقت نبود من را احساس نخواهید کرد همان طور که من بودن شما را احساس نکردم

خدانگهدار

آن روز بود که من تنها دوستانم را که بیشتر به زنجیری سنگین شبیه بودند و من آن ها را با خود میکشیدم از خود جدا کردم و از آن روز تصمیم گرفتم سراغ کسانی با تاریخ انقضایی که فقط با مرگ به سر میرسد بروم و همنشینانی ابدی پیدا کنم......

:)


همنشین ابدیدوستیرفاقت
تفکرات یه چهل تیکه ای
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید