عاشقانه چشم به راهت نشستهام
گوشهایم منتظر صدایِ تو
چشمهایم منتظر نگاهِ تو
موهایم منتظر نوازشتو
و گونههایم منتظر بوسهی شیرینتوست
من اینجا در شهر دلتنگی
در خیابان غم
در کوچهی اشک
در خانهای با نمای درد
زندگی میکنم
تو اما
در کدام شهری؟
آیا تو هم عاشقانه به دنبالم میگردی؟
آیا تو هم مرا به یاد داری؟
نکند مرا فراموش کردهای!
نکند در دل، عشق کسِ دیگری را داری!
تو کجایی؟
کدام نقطه از این دنیایی
که آنقدر دور
و آنقدر به من نزدیکی؟
دستانت را ببین!
چه میبینی؟
نمیبینی که دلم در دستانِ توست؟
نمیبینی که سالهاست دلم را بردهای با خودت
و من با دوریِ تو همانند مردهای
اینطرف و آنطرف میروم؟
بهجای قلب در قفسهی سینهام عشقتو را نهادم
با آنزندهام
تو که بیایی زندگی معنا پیدا میکند
بیا که زندگی کنیم
بیا که منتظرم
بیا عشقِ من!