ندا صالحی
ندا صالحی
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

من طراحم. فیلم ببینم یا نه؟

دلایل زیادی برای فیلم دیدن و ندیدن وجود دارد. و کلی مقاله ی علمی در این باب نوشته شده است. اما من اینجا سعی دارم به صورت اجمالی از تجربه و مزایای فیلم دیدن برای خودم به عنوان یک انسان که از قضا طراح هم شد برای شما بنویسم.




زمان ما (ما دهه شصتی ها) دسترسی بسیار محدودی (تقریبا ممنوعی) به فیلم و کارتون وجود داشت، برای همین برای دیدن هر فیلمی که به لطف دایی کوچک با هزار شامورتی بازی ممکن می شود، مدت ها انتظار می کشیدیم. آیا فیلم برای سن ما مجاز بود، آیا تعطیلاتی در پیش بود یا اصلا دایی حوصله دیدن ما رو داشت! برای همین در روز موعود در تمام مدت تماشا آنقدر ساکت میشستیم و بی حرکت که مبادا دایی جان ناراحت بشه و ما را از اتاق خود پرت کنه بیرون! خلاصه نگم از سختی به وصال رسیدن. اما نتیجه چی شد؟ اینکه من تک تک فیلمهایی را که دیدم، جایی که آنها را دیدم، تمام صحنه ها، لباس و بازیگرها، دکور صحنه و ماشین و … همه چیزها را با تمام وجودم جذب کردم. من حتی اگر هم بخوام فیلم بن هور، ده فرمان، یا السید و بر باد رفته را فراموش کنم هم نمی توانم …

در غیر خالت پراسترس و مجاز، خیلی خوب یادمه یک زمانی با چه ذوق و شوقی منتظر می ماندم تا در عالم بچگی سریال هزاردستان شروع بشه. چیز زیادی از داستان نمیفهمیدم، اما شیفته ی معماری، دکور و موسیقی و ادای کلمات می شدم … هنوز هم با موسیقی اش، قلبم به لرزه میافته. نگم از بهشتی که علی حاتمی خدابیامرز برای من ساخته بود. نمیدانید چه حسی داره وقتی بعد از سالها اتفاقی میری شهرک سینمایی و با تمام وجودت میری در قلب داستان و …

شهرک سینمایی غزالی
شهرک سینمایی غزالی


خلاصه هرچی دیدم، هرچی شنیدم، از روابط بین انسانها، از طبیعت در قاب فیلمها، از حرکت دوربین و نور، از کلمات و گفتمان ها، از مردانگی و تعریفشون از زن بودن، از نگاهشون به پول و سرزمین و انسان و … از موسیقی و معماری و لباس … همه و همه من را شکل داد. شما را نمی دانم. اما به نظرم هر انسانی خواسته یا ناخواسته محصول آنچه در مدیا دیده و حس کرده هم می باشد. انگار یک بخشی از خمیره ی ما حاصل فیلمهایی است که در کودکی، دوران رشد و شکل پذیری مون دیدم. چرا اینو میگم؟ از تجربه ام میگم:

یک فلاش بک بزنیم به دنیای امروز و من امروزی. نمی دانم چقدر می توانید با حرفم ارتباط بگیرید و درک کنید، اما می توانم راحت بگم، سلیقه ی طراحی ام در انتخاب لباس یکجایی در دنیای دهه 80 میلادی باقی ماند. انگار یک بخشی از من در آن زمان به زندگی ادامه داد.

هنوز هم خانه هایی با معماری معاصر و مدرن دهه 70-80 میلادی را دوست دارم، یا اگر بخوام در ایران ازش مثال بیارم، میشه معماری مدرن پهنه ی خیابان انقلاب که به معماری مدرن پهلوی اول و دوم شناخته شده اند، زمانی که بزرگان معماری ایران، شاهکارهایی مثل دانشگاه شیراز، تئاتر شهر، میدان آزادی، ورزشگاه تختی، موزه هنرهای معاصر، آرامگاه خیام و … را خلق کردند.

انگار سلیقه و سواد بصری من یکجایی در آن سالها شکل گرفت، حتی انگار روحیه و میل ام به ساختن هم یکجایی در خلال فیلمهای قهرمان پرور آن زمانها جوانه زد. الان به عنوان طراح، با وجود اینکه در معرض کتابها، درس و بحث های مختلفی قرار دارم، می بینم که نگاه و نظر من به چه سمتی بیشتر میل و کشش دارد. مثلا اگر قرار باشد برای فضای شخصی خودم مبلمان و دکوراسیونی انتخاب کنم، احتمال زیاد آنها شباهت زیادی را به طراحی های ایمز دارند، نه فقط چون خطوط کامل و بی نقصی دارند، بلکه احتمالا چون اولین بارها من زیبایی آنها را در فیلمهای سیاه و سفید هیچکاک دیدم.


Eames: The Architect and the Painter
Eames: The Architect and the Painter




البته که ما محصول ژن ها، محیط تربیتی خانوادگی، اجتماع خود و … هستیم، اما جامعه در رسانه و فیلم ها نمود پیدا می کند و فیلمها هم دوباره جامعه و فرزندان خود را بازسازی می کند. به نظر من این چرخه ادامه پیدا می کند و در دو حالت تغییر میکند:

1- زمانی که به صورت کاملا خودآگاه اصحاب رسانه، فیلمهایی هدفمند در راستای رشد نسل آینده بسازند. چرا مهم است؟

خیلی ساده است. به خودتان نگاه کنید. اگر از نسل دهه شصت هستید، احتمالا کارتون هایی با محتوای غمگین که ته مایه های سازگاری، وفاداری و فداکاری و یا مفاهیم جمع گرایی که حول رهبر و یا فرد بزرگی شکل میگرفت را به خوبی یادتون هست. کارتون یا فیلم هایی با قهرمانهای تنها. فکر می کنید این محتواها امروز کدام بخش هایی از وجود شما را زنده کرد و یا حتی کشت! در نتیجه امروز شما چطور به جامعه ی خود شکل و معنا دادید؟

حالا به یک کارتون که کودک امروزی میبیند فکر کنید، کارتونی فرد محور، که بر توانایی شخص، کار تیمی و ارزش تلاش و شجاعت و ایجاد تغییر تکیه دارد. فکر می کنید، دختربچه ای که این کارتون را می بیند، می تواند به راحتی زیر بار هر حرفی برود و فقط به گزینه هایی که دارد بسنده کند؟! و یا راه جدیدی می سازد.


به قولی با کمی اغماض شاید بتوان گفت، ما رسانه را می سازیم و رسانه ما و آینده جهان را می سازد.


2- زمانی که خود فرد کاملا خودخواسته محتوا و رسانه ای که می بیند را انتخاب کند. ما همچنان قدرت اراده و تا حدود زیادی آزادی انتخاب داریم که رسانه و محتوایی که با آن تغذیه می شویم را انتخاب کنیم. می توانیم انتخاب کنید که 2 ساعت در هفته را به دیدن مستندی با هدفی مشخص (سرگرمی نیز هدف است) تنهایی یا در میان دوستانی خاص با سوالات و نظریه هایی مشخص اختصاص دهیم و یا می توانیم انتخاب کنیم آن 2 ساعت را در اینستاگرام و یا یوتیوب به اسکرول بگذرانیم. (طبق آمار هر فرد روزانه حداقل 2 ساعت در شبکه های اجتماعی میگذراند، اندازه ی زمان دیدن یک فیلم خوب!)


مسئله دانستن مزایا و معایب فیلم دیدن یا مزایا و معایب فیلم ندیدن نیست. مسئله این است که چه فیلمی را در چه زمانی و با چه هدفی و با چه افرادی ببینید. مسئله آگاهی شما نسبت به قدرت و اثرگذاری اطلاعاتی است که جذب می کنید. مسئله آگاهی شما نسبت به توانایی تان برای آموزش دادن خودآگاه و ناخودآگاه به خودتان است.


کمی از دنیای جامعه شناسی فاصله بگیریم، بگذارید مثالی بزنم که به دنیای طراحی کمی نزدیک تر است: دانشجوهای طراحی صنعتی واحدی دارند به نام پروژه 6 که هدفش بررسی تغییرات یک محصول و یا خدمت در گذشته و پیش بینی نمود آن در آینده است. در چند ترم گذشته یکی از تکالیف دانشجوها دیدن فیلم بود. اما با آداب خاص. آنها موظف بودن فیلمی (ترجیحا علمی-تخیلی) انتخاب کنند، آن را بارها ببینند، فناوری هایی که در آن فیلم معرفی شده، تغییراتی که تا به امروز کرده است ارائه و احتمالات آینده آن را پیش بینی کنند. از لباس ها و محصولات پوشیدنی، ماشین های خودران و پرنده، تجهیزات نظامی، درمانی و بهداشتی، آینده ی زمین و نوع بشر، سیستم آموزشی و ارتباطات و ... هر چیزی در دنیای خیال آزاد است.

مثلا، یادتون میاد اولین بار کی و کجا فناوری هولوگرام را دیدید؟ جنگ ستارگان را یادتونه. یا اولین بارها که در فیلمها تماس های لمسی را دیدید کی بود؟ اصلا اولین بار کی اختراع شد و چطور سر از صفحات موبایل درآورد؟ یا اولین بارها که که از سفر فضایی فیلم ساخته شد و یا زمانی که تولد انسان در آزمایشگاه ها موضوع فیلمی بود.


جنگ ستارگان و هولوگرام
جنگ ستارگان و هولوگرام


آنها دوباره دیدن، سوال کردن، نقد کردن، اهمیت جزئیات را دوباره کشف میکردند و به عنوان طراح یاد میگرفتند که چطور فیلمها می توانند تقویت کننده ی قدرت تخیل آنها باشند.

هنوز هم تخیل پرقدرت تر از دانش است و زمانی که شما به چیزی در ذهنتون برسید احتمال اینکه در دنیای بیرون منتظرش باشید و یا محققش کنید بیشتر است.


پس آگاهانه ببینیم، بیندیشیم، تحلیل کنیم، به خاطر سپاریم، چراغ راه کنیم و لذت ببریم.



پ.ن: حتما سعی میکنم در همین راستا لیستی از فیلمهای خوب بهتون پیشنهاد بدم.

ادامه دارد ...

فناوری آیندهاثر رسانهعلمی تخیلیفیلم دیدنفیلم
مشاور نوآوری طراحی-محور پژوهشگر، مدرس و مشاور طراحی اخلاقی - فناوری انسانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید