احتمالاً این بیست و پنجمین مقاله ای ست که درباره افسردگی پس از زایمان می خوانید، شاید هم سی و چهارمی یا شاید هم بیشتر از این ها در فضای اینترنت دنبال راه چاره گشته ايد.
اگر خسته شدید و حوصله ی خواندن این مقاله تا آخر را ندارید شما را درک می کنم. شما حق دارید که خسته شوید.
پیشنهاد می کنم تیترها را بخوانید و در وقت مناسب برای خواندن ادامه مطلب برگردید. به خودتان سخت نگیرید. هر کاری لازم می دانید انجام دهید، هر طور که صلاح می بینید رفتار کنید. شما حق دارید انتخاب کنید چه چیزی برای شما بهتر و راحت تر است. من شما را درک می کنم.
شما به تازگی صاحب فرزند شده اید و شاید باورش برایتان سخت باشد اما یک موجود کوچک توانسته دنیای شما را زیر و رو کند. پس به خودتان زمان بدهید. این اجازه را به خود بدهید که دیر برگردید به روال قبلی. برای ساختن دوباره ی دنیای شخصی و درونی و برگرداندن زندگی خوب قبلی تان با ورژنی بهتر، باید به خودتان وقت بدهید، هر چقدر که لازم باشد.
حالا اگر می خواهید از شر افسردگی پس زایمان راحت شوید باید چند قدم بردارید. نترسید. چیز زیادی از شما نمی خواهم. قرار است با قدم های کوچک اما مداوم به مقصد دلخواهمان برسیم. تصمیمتان را بگیرید. اگر واقعاً مصمم هستید و نمی خواهید با ماندن در دوران افسردگی ترحم دیگران را برانگیزید و همیشه چشمتان به دلسوزی و همراهی دیگران باشد، با من همراه شوید تا از شر افسردگی پس از زایمان راحت شوید و بتوانید با قدرت روی پاهایتان بایستید و مشق زندگیتان را خودتان بنویسید.
لازم نیست با خواندن اولین تیتر ابروهایتان را درهم گره بزنید، خشمگین شوید یا در مقابل نوشته هایم جبهه بگیرید. نمی گویم حق ناراحت شدن ندارید اما لطفا از واقعیت فرار نکنید. شما دیگر آن زن سابق نیستید، درست مثل بعد از ازدواج که دیگر آن دختر سابق نبودید یا حتی پس از دوران دبستان که دیگر آن بچه سابق نبودید.
هر دوره ای از زندگی مستلزم تغییراتی ست که ما خواسته یا ناخواسته آن را می پذیریم و پس از چند وقت به آن عادت می کنیم، طوری که انگار از ابتدا آن نقش برای ما نوشته شده.
شاید کنار آمدن با برخی نقش های زندگی برای ما سخت باشد. برای مثال همین نقش مادری. ما هیچ پیش زمینه ای نداشتیم. ما فقط یکهو پرت شدیم در دنیایی دیگر. بدون هیچ قدرت و تجربه ای که به موقع اش به کارمان بیایید!
ما یک شبه مادر شدیم. یک شبه همه به چشم دیگری نگاهمان کردند و توقع داشتند تمام و کمال باشیم. هیچ کس توجه ای به کمبود و نقص هایمان نداشت، همه می خواستند برای بچه بهترین مادر دنیا باشیم. خودمان هم همین را می خواستیم اما چطور؟ چگونه؟ ما خیلی چیزها را نمی دانستیم، رمز و راز ها و فوت و فن های بسیاری را بلد نبودیم. ما پر از سوال بودیم، پر از بی تجربگی، پر از نگرانی، پر از ترس، پر از آشفتگی و امید برای درک شدن اما هیچ کس ما را نمی فهمید و نمی فهمد.
پس باید در اولین قدم وقتی به خود اعتراف کردید که دیگر مثل قبل نیستید و نخواهید شد، با تمام قلبتان نقش تازه را بپذیرید و خودتان را همان قدر که دیگران نمی فهمند، بفهمید و درک کنید.
درک کنید که شما در این نقش یک تازه وارد هستید و هیچ اشکالی ندارد که پر از خطا رفتار کنید یا دست و پایتان را گم کنید، احمق و همیشه خسته به نظر برسید و حتی گاهی از کوره در بروید.
درک کنید که شما به دنیای غریب دیگری پرت شده اید و حق دارید برای دنیای قبلی خود دلتنگ شوید و گاهی برایش سوگواری کنید.
درک کنید که اشتباهاتتان از روی بی تجربگی ست. خودتان را مقصر ندانید و تا جایی که ممکن هست از دیگران و افراد با تجربه کمک بگیرید. هیچ اشکالی ندارد که در ابتدای مسیر گوشه لباس کسی را بگیرید که گم نشوید.
درک کنید که خسته اید، لازم نیست نگران لباس های نشسته و ظرف های کثیف تلنبار شده باشید.
درک کنید که حساس تر شده اید و هورمون هایتان به خاطر بارداری حسابی بهم ریخته پس خود را برای گریه های گاه و بی گاه و اخلاق های ضد و نقيض سرزنش نکنید.
شما به هر صورت مادر خوبی هستید. هیچ وقت به این موضوع شک نکنید چون شما می خواهید برای فرزندتان بهترین مادر دنیا باشید.
در باتلاق هر چه دست و پا بزنی بیشتر فرو می روی. افسردگی پس از زایمان هم دقیقاً همینطور است. هر چه قدر زودتر بخواهی از آن نجات یابی بیشتر درگیرش می شوی.
مثلاً در یک مجله می خوانی که برای فرار از افسردگی باید با دوستانت یک قرار ملاقات بگذاری، با همسرت بیرون بروی یا در کافه ای با خودت خلوت کنی. اما همین که پا از خانه بیرون می گذاری تلفنت زنگ می خورد که بچه دارد گریه می کند!
حتی اگر اطرافیانت آدم های با درکی باشند و بخواهند تو برای چند ساعت بدون اضطراب و نگرانی کمی استراحت کنی و تماس نگیرند، وقتی به خانه برمی گردی و می شنوی در نبودت بچه ات چقدر بی قراری کرده و از گریه زیاد بالاخره به خواب رفته، دلت می گیرد و به خودت لعنت می فرستی که چرا تنهایش گذاشتی.
نمی خواهم بگویم مادرها حق بیرون رفتن بدون بچه هایشان را ندارند. این را هم نمی گویم که همه ی راه های فرار از افسردگی در مجله ها صد در صد اشتباه است. شاید حتی برای شما نتیجه بخش باشد اما تجربه نشان داده بهترین درمان زمان است. شما باید به خودتان زمان بدهید. بگذارید تا هر وقت که حوصله ی بیرون آمدن از حال بد را ندارید، حالتان بد باشد. اجازه بدهید در دنیایی که به آن پرتاپ شده اید مدتی بمانید بعد به دنبال کشف مسیر بگردید.
می دانم که مدام از مادرهای اطرافتان می پرسید: چطوری از پس این روزهای وحشتناک براومدی؟
مطمئنم آن ها مدام جواب می دهند: میگذره نگران نباش.
و این جواب شما را عصبانی تر می کند چون شما از وقتی فرزندتان به دنیا آمده یک شب هم خواب راحت نداشته اید، یک بار هم بدون ترس از بیدار شدنش به حمام نرفتید و دیگر نتوانستید هر موقع که میلتان کشید به هر کاری که دلتان خواست برسید!
با این که می دانم باز هم عصبانی می شوید باید بگویم آن ها راست می گویند، نگران نباشید همه چیز می گذرد و کم کم بهتر می شود.
اگر می پرسید چطور؟ باید خیلی آهسته در گوشتان بگویم که شما بدون این که بفهمید به شرایط عادت می کنید و رفته رفته تبدیل به یک مادر با تجربه می شوید که می تواند در کنار بچه داری به خودش، زندگیش و تمام آنچه که می خواهد برسد.
شما مستحق این هستید که تا هر زمانی که احساس خستگی می کنید استراحت کنید. هیچ چیز مهم تر از شما و سلامتی تان نیست. تا هر موقع که دوست دارید به خودتان وقت استراحت بدهید. هیچ اهمیتی ندارد که دیگران راجع به شما چه فکر می کنند یا مادر شوهرتان می خواهد پشت سرتان چه بگوید یا دختر دایی هایتان در مهمانی آینده چه نیش و کنایه هایی برایتان کنار گذاشته اند.
بگذارید هر کس هر چه دلش خواست بگوید و شما را هر طور خواست قضاوت کند. خودتان را از قید و بند حرف مردم رها کنید. با راه رفتن در مسیر عقاید خودتان حس آزادی و پرواز را تجربه کنید.
خوب که استراحت کردید احتمالا زمانی خواهد رسید که دوست دارید کاری انجام دهید. حوصله تان سر خواهد رفت و دلتان می خواهد به کاری مشغول شوید. درواقع یک سرگرمی می خواهید، یک سرگرمی حال خوب کن و سریع و آسان که از بد ماجرا نمی دانید چیست!
بگذارید خیالتان را راحت کنم. چنین سرگرمی اصلاً وجود ندارد پس دنبالش نگردید. اما خبر خوب اینجاست که شما می توانید آن را درست کنید. اگر می پرسید چطور؟ باید بگویم فقط کافیست از جایتان بلند شوید و کاری بکنید!
گاهی فقط راه رفتن کنار پنجره خانه با یک لیوان چای هم می تواند شما را از شر افسردگی راحت کند.
برای من که عاشق نوشتن هستم شاید زمانی اینگونه باشد که وقتی کوچولویم را خواباندم یک کتاب بردارم و چند خط مطالعه کنم یا دفتری بردارم و چند کلمه بنویسم...همین.
سخن پایانی:
از هیچ کس، هیچ انتظاری نداشته باشید.
یادتان باشد که برای راحت شدن از شر غول افسردگی شما هیچ نیرویی پشت سرتان ندارید. شما ارتش یک نفره اید و مطمئن باشید خودتان به تنهایی بهتر از پسش برمی آیید.
به خودتان ایمان داشته باشید و تمام تلاشتان را بکنید. با تمام وجود بخواهید که از افسردگی بیرون بیایید. خودتان را زیر لحاف "من افسرده شده ام" پنهان نکنید. افسردگی فقط مال شما نیست، جغد شومی نیست که فقط روی بام شما نشسته باشد، بیشتر مادر های دنیا افسردگی پس از زایمان را تجربه کرده اند و می کنند، شما تنها نیستید. پس لطفا اینقدر روی افسردگی پافشاری نکنید. نمی خواهم شما را مقصر بدانم، اصلاً شما را قضاوت نمی کنم. پاهای من در کفش شما نیست. من فقط تقاضا می کنم که چشمانتان را باز کنید، حرکت کنید و فکر نکنید خانه خراب شده اید و همه ی آرزوها و آینده رویایی تان را از دست داده اید.
نویسنده: فاطمه ملائی