اخیراً کتابی خوانده ام به نام برنامه ریزی به روش بولت ژورنال. می دانم که کتاب مشهوری
است و ممکن است اکثر شما آن را خوانده باشید.
درباره چگونگی پیدایش ایده ی اصلی این کتاب که تحقیق می کردم نوشته بود:
رایدر کارول نویسنده اتریشی کتاب همواره از کودکی با اختلال تمرکز مواجه بود، به دنبال راهی گشت تا بتواند تمرکز خود را بازیابد، و همین انگیزه باعث ابداع «روش بولت ژورنال» شد!
به راستی که باید به آقای کارول تبریک گفت. او یکی از قابل ستایش ترین آدم هایی ست که می شناسم. حداقل برای من در زمینه ی موفقیت فردی قابل تحسین است.
این که آدم بتواند روی نقاط ضعف خودش آن قدر خوب کار کند که در نتیجه آن ها بشوند نقاط قوتش، واقعا تحسین برانگیز نیست؟
اگر راجع به این کتاب و ایده ی وسوسه انگیز بولت ژورنال کنجکاو شده اید پیشنهاد می کنم خودتان آن را مطالعه کنید. خواندن این کتاب برای همه ی آدم هایی که می خواهند چیزی در زندگیشان
خیلی خوب جواب بدهد، جواب می دهد!
بگذریم.
من برای چیز دیگری این صفحه را باز کرده ام.
چیزی که آقای کارول آن را با عنوان "روزنگار" معرفی کرده.
حالا این روزنگار چیست؟
به طور خلاصه روزنگار نوشتن جزئیات هر روزمان در یک دفتر است.
بهتر است قبل از پرداختن به اصل ماجرا یک مثال از روزنگار را به شما نشان بدهم. این بخشی از روزنگار امروز من است.
روزنگار یکشنبه۱۶اردیبهشت
_زنگ زدن به مامان
_جمع کردن لباس ها
_نوشتن مقاله. موضوع روزنگار. با نقل قول هایی از کتاب برنامه ریزی به روش بولت ژورنال
_شستن ظرف های صبحانه
_جمع کردن زباله ها
َ_بیرون آوردن یک چادر نماز جدید
شاید با خواندن روزنگار من با خودتان بگویید خب یعنی چه؟ چه کاری ست که آدم بنشیند ریز زندگیش را لیست کند در یک دفتر؟ اصلاً چه معنی دارد؟
حق با شماست. من طرف شما هستم چون قبل از آشنایی با جادوی روزنگار من هم شبیه شما بودم و اصلا نمی توانستم خودم را قانع کنم که نوشتن جزئیات هر روز به صورت یک لیست، چقدر می تواند معجزه گر باشد!
اما اجازه بدهید با یک نقل قول از کتاب به شما بگویم چرا روزنگار مهم است.
رایدر کارول می گوید:
افکار اگر در زندگی ما نقش عملی ایفا نکنند، با گذر زمان محو و فراموش می شوند. حتی پر شور ترین فکرها و مفید ترین درس ها هم اگر نقشی در زندگی مان ایفا نکنند از بین خواهند رفت.
نقل قول بالا نیاز به فکر کردن دارد. کمی روی جمله های بالا تمرکز کنید. از خودتان بپرسید در طول یک روز چقدر به کارهایی که دارید و می خواهید انجام بدهید فکر می کنید؟ مطمئنم که زیاد فکر می کنید، احتمالاً حتی همین حالا که دارید این مقاله را می خوانید هم سرتان پر از فکر است. دارید به نهار امروز فکر میکنید، قرمه سبزی باشد یا لازانیا که بچه ها هم خوششان بیاید. چندتا لباس هست که باید اتو شود. کتابی که باید به صاحبش برگردانید. یک تماس مهم باید بگیرید. درباره چیزی باید تحقیق کنید. حتما باید فیلمی آموزشی ببینید درباره چگونه درست کردن فیل کاغذی. فردا جشن کاردستی پسر بچه تان است. هم زمان می خواهد برایتان مهمان بیاید. باید میوه بخرید. میوه های یخچال لک دارند. روی میز تلوزیون گرد و خاک نشسته. مهمان عزیزتان شیرینی نخودچی دوست دارد. دارید با خودتان دودوتا چهارتا می کنید که خودتان شیرینی را درست کنید یا از بیرون بگیرید. با خودتان فکر می کنید آن غذایی که به مهمان عزیزتان قول داده بودید که برایش بپزید کدام بود؟ آرزو می کنید کاش آن را گوشه ای یادداشت کرده بودید.
همین جا صبر کنید.
بگذارید یک هشدار تکان دهنده بدهم. شاید باورتان نشود اما همه ی این افکار فقط برای چند لحظه از زندگی شماست. شما روزانه میلیون ها فکر جدید یا تکراری را در سر خود مرور می کنید. شما میلیون ها رنگ دارید و می توانم شرط ببندم که تعداد انگشت شماری از آن را به تابلو زندگی می پاشید.
اگر این هشدار شما را تکان نمی دهد بگذارید طور دیگری بگویم.
فرض کنید تمام افکار بالا، در سر شما چرخیده و میلیون ها فکر دیگر هم خواهد چرخید. اگر بدون روزنگار بخواهید پیش بروید احتمالا به چند کار خواهید رسید، برخی را دست و پا شکسته انجام خواهید داد و بیشترشان را حتی به خاطر نمی آورید اما اگر برای خودتان یک بولت ژورنال درست کنید و شروع کنید به روزنگار نویسی احتمالا با برنامه ریزی پیش خواهید رفت و صفحه ی روزنگارتان اینگونه خواهد بود:
_ درست کردن نهار. لازانیا که مورد علاقه ی همه است.
_سه لباس و یک شلوار باید اتو شود.
_کتاب جادوی نظم را باید برگردانم به پرستو. مجله هایش را باید امانت بگیرم.
_ باید به دفتر بیمه زنگ بزنم.
_درباره ی سس مخصوص لازانیا نیاز به تحقیق دارم. بچه ها از شیر داخل سس بیزار اند.
_دیدن فیلم آموزشی. ساختن فیل کاغذی برای پسرم.
_کنار گذاشتن ریسه های رنگی برای جشن پسرم.
_خریدن دو کیلو پرتقال. یک کیلو موز. دو کیلو کیوی و یک جعبه توت فرنگی برای مهمان.
_گردگیری
_ خریدن آرد نخودچی و زعفران برای درست کردن شیرینی
_درست کردن مقدمات سبزی پلو با ماهی برای مهمانی فردا
یک نکته طلایی
شما می دانید باید برای مهمانتان سبزی پلو با ماهی درست کنید چون در بولت ژورنال تان در قسمت روزنگار همان روز مهمانی، آن را یادداشت کرده اید و حالا به راحتی ورق زدن توانستید آن را پیدا کنید. دیگر نیازی به دغدغه و کاسه چه کنم دست گرفتن نیست.
تصور کنید اگر به جای غذایی که قولش را داده بودید چیز دیگری می پختید چه اتفاقی می افتاد؟ مهمان عزیزتان درباره تان چه فکر می کرد؟ آیا به شما برچسب بدقول یا بخیل می زد؟ احتمالا اگر بهترین غذایتان را برای او می پختید هم بی فایده بود.
به قول پیتر دراکر:
هیچ کاری بی فایده تر از انجام دادن یک کار بی فایده به بهترین شکل نیست.
رایدر کارول در همین کتاب می گوید بهره وری یعنی بیشتر نتیجه گرفتن با کار کردن روی چیزهای کم تر.
یعنی شما لازم نیست سورسات به پا کنید و چند مدل غذا و دسر برای مهمانی آماده کنید. تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که بدانید چه کسی از چه چیزی خوشش می آید و چه طور خوشحال می شود.
می دانم که همین حالا دارید با خودتان می گویید این چیزها را آدم همیشه به یاد دارد اما بگذارید با شما مخالفت کنم.
متاسفانه ما آدم ها حافظه ی خوبی نداریم.
یک ضرب المثل چینی می گوید: کمرنگ ترین جوهر ها از بهترین حافظه ها ماندگار تراند.
پس چرا ننویسیم.
چرا روزنگارمان را ننویسیم.
کم ترین مزیت روزنگار نویسی این است که ما را از باتلاق افکارمان بیرون می کشد. صدای بلند ذهنمان را کم می کند و اجازه می دهد جلوی یک کاغذ سفید با خودمان خلوت کنیم.
با نوشتن روزنگار می توانیم به افکارمان نظم دهیم و روی کارهایمان متمرکز شویم.
برای جلو رفتن یا وارد شدن به یک روز جدید همه ما نیاز داریم اندکی صبر کنیم. ما حتی برای یک سفر یک روزه هم وسایل هایمان را جمع می کنیم و ساک برمی داریم، چرا برای سفر به فردا چمدان نبندیم؟ چرا لباس های افکار فردای خود را در چمدانِ یک کاغذ سفید نپیچیم؟
بگذارید خلاصه ای از یک خاطره درباره اهمیت نوشتن روزنگار که در کتاب آمده را برایتان بازگو کنم:
رایدر کارول می گوید یکی از نامه هایی که یکی از بولت ژورنال نویس ها برایم ارسال کرده بود متعلق به مادر یک بیمار سرطانی بود. مادر بچه گفته بود فرزندم در مدرسه ای با هم سن و سال های خودش که آن ها هم مبتلا به سرطان هستند درس می خواند. یک روز یکی از هم کلاسی های پسرم در کلاس غش می کند، طوری که با مرگ فقط چند قدمی فاصله داشت. ماموران اورژانس به موقع رسیدند اما به نظر کاری از دستشان بر نمی آمد!
مادر آن پسر بچه در صحنه حضور داشت. دستانش می لرزید، اشک دیدش را تار کرده بود و نمی توانست حرف بزند اما با همان حال خراب دفتری از کیفش بیرون آورد و چند صفحه ورق زد و خیلی سریع آن را به مامور اورژانس نشان داد. در کمال تعجب حال پسر بچه رو به بهبود رفت و او را منتقل کردند به بیمارستان. پزشکان از مادر بچه تشکر کرده بودند و معتقد بودند اگر او لیست دارو ها، چیزهایی که پسرش به آن حساسیت دارد، تاریخ تزریق ها، میزان تب و فشار هر روز و چگونگی حال هر روزش را در روزنگارهایش ننوشته بود به احتمال قوی جگر گوشه اش را از دست می داد.
رایدر کارول می گوید، مادر آن کودک سرطانی بعد از دیدن آن صحنه ترغیب شده بود یک بولت ژورنال برای خودش درست کند و حتما روزنگارش را در آن ثبت کند.
خدارا شکر که همه ی ما یک کودک سرطانی نداریم اما چیز های کوچک و بزرگ دیگری هم هست.
روزنگار باعث می شود هرگز تاریخ تولد دوستمان را فراموش نکنیم.
با روزنگار
تماس های ضروری عقب نمی مانند.
کتابی که امانت گرفته بودیم را به موقع بر می گردانیم.
می دانیم که ساعت ۲ مستند مورد علاقه مان از کدام شبکه پخش می شود.
روزنگار باعث می شود
گلدان ها را هر یکشنبه آبیاری کنیم،
دو هفته دیگر در فلان تاریخ پسرمان واکسن دارد.
یادمان نرود سه شنبه هفته گذشته ماکارونی داشتیم.
واقعا کدام یک از ما به یاد داریم سه شنبه هفته گذشته چه خوردیم؟
وقتی روزنگار می نویسید یعنی کمد شلوغ و بی نظم خود را مرتب می کنید. افکار پوچ و خرت و پرت ها را دور می ریزید. وقتی همه چیز سر جای خودش باشد، می توانید راحت تر تصمیم بگیرید. لباس کارهایتان جلوی چشمتان آویزان است!
باراک اوباما در مصاحبه ای که در نشریه ونیتی فیر چاپ شد گفت:
می بینید که من فقط کت وشلوار های آبی یا خاکستری به تن می کنم. دلیلم این است که تلاش می کنم تا تعداد تصمیم هایم را کم کنم. من نمی خواهم درباره آنچه می خورم یا می پوشم تصمیم بگیرم. زیرا تصمیمات بسیار زیاد دیگری برای گرفتن دارم.
چنین نقل قول های مشابهی از مارک زوکربرگ، موسس فیس بوک، درباره سویشرت های کلاهدار خاکستری. یا از استیو جابز موسس شرکت اپل درباره یقه اسکی های سیاه و شلوار لی شنیده ام.
منظورم از این نقل قول این نیست که همه لباس هایتان را دور بریزید و فقط یک مدل خاص را برای خودتان انتخاب کنید. نه. می خواهم افکارتان را مرتب کنید. فکرهای به درد بخور و کارهایی که میخواهید به آن رسیدگی کنید را بگذارید جلوی چشمتان تا هر لحظه چنگ افکار مختلف به ابریشم ذهنتان نخود.
لازم نیست هزاران بار به نهار فردا فکر کنید. قرمه سبزی باشد یا لازانیا، کوکو سبزی یا قیمه، ته چین یا باقالی پلو؟
هیچ کدام. نیازی به این همه دست و پنجه نرم کردن با افکار نیست. شما احتیاجی به این همه دردسر ندارید، یک قلم و کاغذ بردارید و بنویسید.
اگر راجع به نهار فردا تصمیم نگیرید تا موقع نهار هم نمی دانید دقیقا می خواهید چه بپزید!
نویسنده: فاطمه ملائی