ویرگول
ورودثبت نام
صابر بهروزی
صابر بهروزی
صابر بهروزی
صابر بهروزی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

حکایت شیری که عاشق آهو شد

شیر نری دلباخته آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیله حیوانات دیگر دریده شود.

از دور مواظبش بود ...

پس چشم از آهو برنداشت تا بار دیگر که از دور او را مینگریست ،

شیری را دید که به آهو حمله کرد . فوری از جا پرید و جلو امد ،

دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود ،...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا وطناز داشت.

باخود گفت :حتما گرسنه است . همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.

وهرگز ندید وهرگز نفهمید که آهوخورده شد ...

نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید

ودر دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون وسومی را یادکسی بمونید که لازمه.


آهوشیرمعشوقزیباییحیوانات
۲
۱
صابر بهروزی
صابر بهروزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید