داستان اینگونه آغاز میشود که یکی از معلمهای ادبیات فارسی به اصطلاح شیرینبازی درآورده و در برنامه تدریس برخط(آنلاین) درس ادبیات فارسی، برای اینکه مطلبی در باب شاعر بلند آوازهای چون حکیم فضولی را برای دانشاموزان جا بیندازد، علت تخلص محمد ابن سلیمان به فضولی را نوعی دخالت در کار شاعران دیگر به ویژه حضرت صائب دانسته و دست به تخریب احتمالا ناخواسته یکی از شعرای ایران فرهنگی میزند.
متاسفانه آن اندازه این ادعا بیپایه و اساس بوده که توجه نشده است حکیم فضولی قبل از تولد صائب تبریزی وفات یافته است و این ادعا از بنیان دچار خطای منطقی است.
همین را تا اینجا داشته باشیم...
این ویدئو ناگهان همهگیر (وایرال) میشود و جمعی از افراد همیشه در صحنه شروع به ماهیگیری از آب گلآلود مینمایند. دعواهای قومیتی بالا میگیرد. برخی دوستان قومگرا هم که دایره و تنبکشان همیشه زیر بغلشان است و آماده رقص...
اما چند نکته قابل اشاره و تامل است.
اول اینکه عرصه فرهنگ و دانش بر مبنای محل تولد یا نسب خانوادگی تعریف نمیشود، بلکه بر مبنای تولید فرهنگ و دانش در بستر یک حوزهی تمدنی مشخص و ابزارهایی که شخص برای تولید این محتوا صرف آن کرده است، مفهوم مییابد.
بر همین مبناست که میتوان ادعا کرد، فضولی شاعر ترکزبانان نیست بلکه شاعر ترکزبانان، عربزبانان و فارسزبانان است.پس مصادره این شخصیت فرهنگی به نفع یک منطقه خاص زبانی و بر ضد یک منطقه دیگر نوعی اسارت در تبلیغات مسموم جریانهای خاص است. دوگانهسازی و غیریتسازی در عرصه فرهنگ است. شعر و ادب، مرزهای سیاسی نمیشناسد. فضولی بزرگترین شاعر آذربایجانیگوی، یکی از بزرگان شعر فارسی نیز هست حتی آثار عربی او هم بیمانند است.
فضولی در مقدمه دیوان فارسی خود بیان میکند: ابتدا اشعار عربی میسرودم، بسیار هم موفق بودم چون زبان مباحثات علمی من عربی بود، در زبان ترکی هم اشعار زیادی داشتم اما اینها به حد سیراب ارضا کننده احوالات من نبود، به اشعار فارسی روی آوردم که موافق سلیقهی من بود و در این میان بیشتر "قصیده"، چون غزل پیش از من به حد اعلای خود رسیده بود و برای تشریح احوالات جوانان نورسیده و احساسات خام کارآمد بود که باب سلیقه من نبود.
دوم اینکه در مقدمه دیوان فارسی، فضولی به شکل بسیار مختصری داستان علاقمند شدن خود به سرودن شعر به زبان فارسی را بیان میکند و انتخاب این تخلص را به چند دلیل میداند: اول اینکه میخواسته کلمهای را انتخاب کند که هیچکس سراغ آن نرود و او در این تخلص یگانه باشد زیرا هر تخلصی را که برمیگزیده پس از مدتی در مییافته که شخص دیگری آن را پیش از او برگزیده است و امری اخلاقی نبوده که در تخلص با کسی شریک باشد. دوم اینکه در میان اندیشمندان، معنای فضولی جمع فضلهاست و سوم اینکه در میان عوام، معنای فضولی کار ناشایستیست اما در این معنا نیز برای او پسندیده بوده چون با اینکه با علمای زیادی همنشینی نداشته یا سلطانی را تربیت نکرده یا به مکانهای زیادی مسافرت ننموده است اما در کار فقهای زمان به قول خودش فضولی میکرده و البته در ذهنیت خودش این فضولی(دخالت بیجا از دید فقها) را عین فضولی(بهترین فضیلتها) میدانسته است.
او داستان سرودن شعر به زبان فارسی را اینگونه بیان میکند:
در مکتبی با عارفی (به تعبیر خودش پریچهرهای فارسینژاد) روبرو میشود، محو عارف میشود...
سرو چمن محو قد دلکش او
شمع شب قدر عارض مهوش او
سروی که زِ دیده میخورد آب مدام
شمعی که همیشه از دل است آتش او
هنگام گفتوگو اشعار ترکی و عربی خود را برای او میخواند. عارف به او میگوید: من شعرهایی با مضامین پیچیده فارسی میخواهم. در پی این علاقمندیِ عرفانی، فضولی شروع به یادگیری فارسی میکند و برای رسیدن به مقام استادی در شعر فارسی، شبهای بسیاری بیخوابی میکشد و دیوان فارسی خود را مینویسد. دیوانی که از نثر منشیانه و متکلفانه دور میشود و به سادهنویسی و تلاش در راستای غنای مفهومی منتهی میشود.
نتیجه اینکه، فضولی در بند ترک، فارس و عرب بودن نبوده است. معلم ماجرا نیز از سر فقدان دانش در رشته تخصصی خود!!! سخن نابجایی گفته اما حتی اگر تعمدی هم در کار بوده باشد بین دو شاعر قدر که اتفاقا تعلقات آذربایجانی دارند به اصطلاح جوانان "کَل" انداخته است.
گناه این معلم زمانی کبیره میشد و فرمان قتل او زمانی صادر که فضولی را فضول در کار یک شاعر تماما فارسیسرا میدانست.
شاید فضولی اگر میدانست که انتخاب تخلص فضولی باعث خواهد شد که چهارصد سال بعد به یکباره نام او به شکل بیسابقهای بر سر زبانها افتد، آن هم ناشی از معنای مستتر در فضولی و سوء تفاهم ناشی از آن، بر نبوغ خود در انتخاب این نام دوباره آفرین میگفت.
شاید هم به قول ما آذربایجانیها.... " آفّ فَرین"
فریبرز نعمتی
@tammollaat